متن سخنرانی استاد مخدوم – شب دوم محرم ۱۳۹۴

موضوع کلی: قرآن در آینه اباعبدالله(ع)

مجلس دوم: اخلاص حسینی تبلور صبغه الهی قرآن

خلاصه سخنرانی:

  • قرآن کریم در آیه «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَه» به همه ما این توصیه را می فرماید که رنگ خدایی بگیریم و در جای دیگر می فرماید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» هرآنچه رنگ دنیایی دارد می گذرد و نابود می شود و تنها آنچه مربوط به خداوند است باقی می ماند. در این آیات همه ما توصیه به اخلاص شده ایم.
    اخلاص به معنی پاک کردن عمل از غیر خداوند است. بر اساس روایتی از نبی مکرم اسلام(ص) که می فرماید: «إنما الأعمال بالنیات»، همه اعمال انسان، تابع نیت های او و درجه اخلاص است.
  • ریا رذیلت مقابل اخلاص و یکی از مراتب شرک می باشد؛ یعنی به هر میزان که عمل از خدایی بودن خارج شود، وزانتش کم می شود و تا مرتبه نابودی پیش می رود. ریشه این کلمه “رای” به معنی دیدن است و منشا این رذیلت، علاقه انسان به دیده شدن است. این ویژگی، وقتی ما به آنجا می رسیم که تمام کارهایمان را فقط برای دیده شدن انجام می دهیم، موجب تباهی ما خواهد شد.
  • اباعبدالله(ع) آیینه اخلاص قرآنی است و تمام زندگی ایشان بر پایه رضای خداوند بوده است. آنجا که در دعای عرفه خطاب به خداوند می گویند: «لاَ أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لاَ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ» و یا در مسیر کربلا می فرماید: «اَرجو اَنْ یکونَ خیراً ما ارادَ اللّهُ بِنا قتلنا او ظفرنا» و آخرین جلوه آن در زمان شهادت ایشان است که فرمود: «الهی رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک».
  • علامه طباطبایی اخلاص را اکسیری می داند که در عالم خلقت به هر چه بزنید، به کوچکترین اعمال بزنید فوق العاده با ارزشش می شود.
    رسیدن به عالی ترین مراتب اخلاص، دشوار است اما باید تلاش کنیم به برخی کارهایمان رنگ و بوی خدایی ببخشیم. انسان عاقل جلوی مسیر خطایی همچون ریا را که سرمایه های معنوی و مادیش را به خطر می اندازد، می گیرد. تلاش کنیم در دامنه قله اخلاص، که در اوج آن امیرالمومنین(ع) و فرزندان معصومشان ایستاده اند قدم برداریم و در این راه سعی خود را به کار گیریم.
  • بدانیم که برای همان دیده شدن، برای بزرگ شدن و عزیز شدن، راهش ریا و خودنمایی نیست، بلکه همین اخلاص است که انسان را بزرگ و عزیز می کند.
    کارهای کوچکی را روزمره فقط برای رضای خدا انجام دهیم و ان شاءالله برکت همان کارها دستگیر ما خواهد شد.

moharram94-sh2-3

مشروح سخنرانی:

عرض این بود که اولیای الهی و به طور خاص حضرت اباعبدالله(ع)، آیینه تمام نمایی از آموزه های قرآنی هستند. چنانکه ما به طور اختصاصی امیرالمومنین(ع) و به طور عام ائمه اطهار(ع) را قرآن ناطق می دانیم. اینکه این فضایل الهی را، این نعمت های الهی را، این حجج بالغه الهی را دستورات عملی خداوند می دانیم، این به معنای آیینه بودن این بزرگان نسبت به قرآن کریم است. بهترین عاملان به قرآن و بهترین و برترین حافظان قرآنند. مستحضرید ما روایاتی را درباره حفظ قرآن داریم که پیش از آن و بیش از آنکه به حفظ کلمات قرآن تاکید کند، تاکید بر حفظ مبانی و اصول و دستاوردهای قرآنی دارد و لذا می فرماید حافظان قرآن پوشیده در رحمت الهی هستند. ۱

  •  رضایت الهی و رنگ خدایی در قرآن کریم

از آموزه های قرآنی که امام حسین(ع) مهمترین یا یکی از بهترین جلوه های آن است، مسئله اخلاص است و کسب رضایت خداوند.
قرآن کریم می فرماید: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَه»۲ به همه ما این توصیه را می فرماید رنگ خدایی بگیرید، چه رنگی بهتر از خدا می شود گرفت؟
ایه دیگری می فرماید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ»۳ آنچه شما در اختیار دارید می گذرد، هرآنچه که رنگ و بوی دنیایی دارد و هرچه غیر خدا است و رنگ ما سوی الله به خود بگیرد، نمی شود به آن اعتماد کرد و حتی بالاتر: از بین رفتنی است «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»۵ آنچه مربوط به خداوند است باقی خواهد ماند.

  • معنا و جایگاه اخلاص در اخلاق اسلامی

اخلاص را اگر بخواهیم در مبانی اخلاقیمان به عنوان یکی از فضایل مورد تاکید دین، مورد توجه قرار دهیم، گفته اند اخلاص یعنی پاکی عمل و پاکی طاعت از آنچه غیر خدا است. همان طور که به لطافت، بعضی از بزرگان ما گفته اند خدا شریک خوبی است؛ زیرا در هر عملی کسی را شریک او قرار دادید، کل عمل را واگذار به او می کند.
اینکه شرک از بزرگترین گناهان است و اینکه ریا که در مقابل اخلاص است، یکی از مراتب شرک است، گویای این است که ما وقتی برای غیر خدا هر کاری را رنگ و بوی الهی اش را گرفتیم، به هر میزان که از خدایی بودن خارج می شویم، وزانت عمل کم می شود و حتی بدتر اینکه وقتی می رسد که آن عمل دیگر برای ما وزنی ندارد و ما استفاده ای از آن عمل نمی توانیم داشته باشیم.

  • وابستگی عمل انسان به نیت

روایتی از پیامبر(ص) وجود دارد که حضرت می فرمایند: «لا عمل إلا بالنیه»۵ و بعدش [و در روایت دیگری از رسول خدا(ص)] جمله معروفی است که حتی به صورت ضرب المثل بین متدینان هم استفاده می شود که «إنما الأعمال بالنیات»۶. این روایت پیغمبر(ص) گویای نکته ای است.
قبلش نکته ای را محضرتان توضیح دهم، آن هم اینکه اعمالی که ما انجام می دهیم، دو جور عمل است: یک بار عملی به نحوی است که هر شانش و هر جزئش تابع نیت شما است. در نماز اگر شما چه ابتدای نماز چه در حین نماز فراموش کردید که در حال چه کاری یا در حال چه نمازی هستید، به نحوی که گفته اند اگر کسی از شما بپرسد چه می کنید، باید فکر کنید تا یادتان بیاید، در این حالت که از حالت نیت خارج می شوید، نماز باطل است. ما یک سری از اعمالمان این طور است، کاملا تابع نیت و وابسته حفظ نیت تا پایانش است. نماز این طور است، روزه این طور است و هر عملی که اصطلاحا به آن عمل عبادی گویند [این طور است] و ما یک سری از اعمال و واجباتمان، واجب و عمل عبادی است.
در مقابل، یک سری دیگر از اعمال داریم که در آن اعمال، نیت به این معنا شرط نیست. نیت شرط نیست یعنی اینکه شما عمل را انجام می دهید و این عمل تابع نیت اولیه شما و یا حفظ آن نیت و بقای آن نیت تا آخر نمی ماند و لازم نیست؛ به طور مثال دست شما از جایی نجس می شود و بعد در حین کار مشغول شستن وسیله دیگری هستید، یادتان رفته است که دستتان نجس بود، قصد اینکه آن را تطهیر کنید ندارید، می فرمایند در چنین شرایطی خود به خود دست شما پاک می شود، اصلا نیاز به قصد ندارد. چنین اموری را در کنار امور عبادی ذکر می کنند.
اما نبی مکرم اسلام در این روایت می فرماید « إنما الأعمال بالنیات» چیزی فراتر از اعمال عبادی منظور است. «الاعمال» در اینجا یعنی همه کارهای شما، همه کردار شما تابع نیت های شما است. دقیقا ناظر به بحث اخلاص است.

  • ریا و انجام کارها فقط به خاطر دیده شدن، انسان را به سقوط می کشاند.

من ابتدا از بحث مقابل که ریا است آغاز کنم. ریا به معنای نمایاندن عمل به دیگران است. ریا از ریشه “رأی” است به معنای دیدن.

یکی از ویژگی های روحی انسان به طور طبیعی این است که دوست دارد دیده شود. شما خدمتی را به دوستی، به برادر خود انجام می دهید، بدتان نمی آید که بداند شما این کار را انجام داده اید؛ از باب اینکه ارادت خود و محبت خود را نشان بدهید، بدتان نمی آید دیده شوید.
گاهی اوقات کسی کار مثبت و شایسته بزرگتری انجام می دهد، علاقه مند هستیم که بگوییم من آن عمل را انجام دادم!
من فعلا جهات کاملا منفی اش را که در ذهن ما خیلی مطرود است کار ندارم. خیلی عادی، معمولی روزمره آدم کاری انجام می دهد، صدقه ای می دهد، کمکی می کند و به دیگران یا لااقل به بعضی از آشنایان ممکن است اشاره کند که من این کار را انجام دادم، فلان کمک را کردم. همواره این ریا نیست، من فعلا می خواهم این ویژگی روحی انسان را بگویم. ویژگی روحی انسان این است که علاقه دارد خودش و اعمالش دیده شوند. اما متاسفانه این ویژگی روحی، ما را به سرمنزل سقوط میکشاند؛ دوست داریم همه کارهایمان، فقط دیده شوند. این خیلی کار را سخت می کند که فقط به خاطر دیده شدن کاری را انجام بدهیم.

  • اخلاص در آینه بیانات امام حسین(ع)

امام حسین(ع) در واقعه کربلا [و پیش از آن] سخنانی را دارند که اشاره مستقیم به این ویژگی ایشان [یعنی اخلاص] دارد. اولا من از دعای عرفه شروع کنم. دعای عرفه در روز عرفه و پیش از عید قربان خوانده می شود. حضرت در دعای عرفه خطاب به خداوند می گویند: «لاَ أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لاَ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ» من اصلا اصرار ندارم آن چیزی را که تو می خواهی عقب بندازی جلو بیندازم، اصرار ندارد آن چیزی را که تو می خواهی جلو بیندازی، من بگویم دیرتر واقع شود.
یکی درد و یکی درمان پسندد         یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران     پسندم آنچه را جانان پسندد ۷
در این دعای عارفانه و عاشقانه حضرت می فرماید هرچه تو می خواهی.
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم  /   لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی ۸
هر چه تو می فرمایی، صلاح می بینی تاخیر بیفتد تاخیر بیفتد، صلاح میبینی زودتر واقع شود، زودتر. امام(ع) در مسیر کربلا می فرمایند: «اَرجو اَنْ یکونَ خیراً ما ارادَ اللّهُ بِنا»۹ ما داریم به کربلا می رویم، امیدواریم هرآنچه خداوند برای ما صلاح می داند، پیش روی ما باشد. «قتلنا او ظفرنا»۱۰ حال می خواهند ما را بکشند یا پیروز شویم.
این سیر [در بیان امام حسین(ع)] ادامه دارد تا گودال قتلگاه. در گودال قتلگاه آن بیان نورانی امام(ع) را به خاطر بیاورید «رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک»۱۱ خدایا من راضیم به آنچه تو رضایت داری، هر آنچه بگویی ما تابع آنیم، مگر من معبودی غیر از تو دارم؛ مگر فرد دیگری باید برای من تعیین تکلیف بکند؟

  • اخلاص، اکسیری که عمل انسان را جهانگیر و جاودانه می کند

سوره هل اتی کی نازل شد؟ این سوره وقتی نازل شد که امیرالمومنین(ع)، حضرت زهرا(س) و فرزندان پاکشان سه روز پشت سر هم روزه می گرفتند. کل توان تهیه آذوقه آنها در روز مقداری مختصری نان بود. به شامگاهان که می رسید، هنگام افطار دو بزرگوار که می رسید (زیرا فرزندانشان در سنین پایین بودند و روزه مستقل مربوط به امیرالمومنین و حضرت زهرا است) شخصی به در منزل این بزرگواران مراجعه می کرد درخواست می کرد، [آذوقه خود را به وی] می دادند. فکر میکنید [این بخشش] اعلام عمومی می شد؟! رسانه های خبری می آمدند، نگاه می کردند و می فهمیدند؟! نه. هیچ کس هم نمی دانست. کی آیات اولیه سوره دهی نازل شد؟ کی سخن از این بود که فخر انسانیت، افتخار بشریت، چنین کرد؟ آن وقتی که این عمل، نه سه روز گرسنگی، نه اینکه آذوقه ات را فقط به یکی داده باشی [بلکه زمانی نازل شد که این عمل با اخلاص همراه شده بود]. به تعبیر یکی از بزرگان، خیلی از این کارهایی که اولیای ما انجام داده اند، در طول تاریخ بارها می تواند انجام گرفته باشد. بارها کسانی روزها گرسنگی کشیده باشند، بارها کسانی روزها گرسنگی بکشند و احیانا ممکن است از فرط انسانیت غذای خود را هم تقدیم کنند؛ اما می دانید چه چیزی کار را بزرگ می کند؟ همین اخلاص.
علامه طباطبایی می فرماید که اکسیری داریم در عالم خلقت که به هر چه بزنید، به کوچکترین اعمال بزنید فوق العاده با ارزشش می کند، به اعمال بزرگ هم بزنید با ارزش می شود.
از همین مجالس [سوگواری اباعبدالله(ع)] عرض کنم. چقدر شنیده ایم که فردی برکت زندگیش، افتخارش از کارهای جزئی چنین مجالسی بوده باشد؟ کارهایی مثل جمع کردن کفش ها، جارو کشیدن، چای دادن و … ، کارهایی که ممکن است به چشم نیاید. اتفاقا آن کارهایی که به چشم نمی آید، زمینه این را دارد که فقط برای رضای خدا باشد و اتفاقا ما کارهایی را که انجام می دهیم، [این اصل] یادمان می رود. یک سرمایه گذاری هنگفت معنوی می کنیم؛ عمرمان، وقتمان، خیلی تز سرمایه هایمان را به کار میگیریم، که نتیجه چه بشود؟ نتیجه این بشود که با ذره ای از خودنمایی کلا از بین برود!
ببخشید جسارت است محضر شما، مثل کسی که غذایی آماده کند، بهترین غذا باشد، خیلی زحمت کشیده باشد، برای مهمان عزیزی هم فرض کنید آماده کرده باشد بعد ظرف غذا را که می آورد و جلوی مهمان می گذارد، آب دهانش را در ظرف غذا خالی کند. خوب کسی از آن غذا نخواهد خورد؛ یعنی آن کس که برای او تهیه کرده بودی، نخواهد خورد. گاهی کار خودمان را ضایع می کنیم.
عرض می کردم: چقدر شنیده ایم که کارهای کوچکی در چنین مجالسی انجام می گیرد و بزرگ می کند صاحب خودش را. این امر به این سبب نیست که فقط کارهای کوچک را اجر می دهند، مربوط به این است که هر کاری در هر مسیری که به رضایت الهی ختم شود، توجه فقط باید به خداوند باشد و صاحب آن را فقط باید خداوند بدانیم، مطالبه [مزد آن را] فقط از خداوند بخواهیم. بعد زندگی رنگ و بوی دیگری پیدا خواهد کرد.

  • قیام امام حسین(ع)، تنها برای رضای خداوند بود.

مرحوم علامه جعفری صحبت جالبی دارند درباره امام حسین(ع). می فرماید امام حسین(ع) آن زمانی که به کربلا رفت، نه به دنبال این بود که خودش را مطرح کند، نه دنبال این بود حتی کسی از او گزارش دهد. ایشان می فرماید من تحقیقا می گویم حتی امام حسین(ع) به دنبال این نبود که برود شهید بشود تا بقیه بگویند چقدر کار بزرگی کرد. فقط رضای خدا.

  • سختی اخلاص و لزوم تلاش برای ایجاد آن

خیلی کار سختی است. بله سخت است. بزرگی فرمود داشتن اخلاص در مراتب عالیه اش مثل راه رفتن مورچه سیاهی است در شب سیاهی روی سنگ سیاهی در حالی که نوری از مهتاب هم نباشد؛ طبیعی است که چیزی دیده نمی شود. بله خیلی سخت است این حرکت را دیدن.
ممکن است شما بفرمایید که همه ما انسانیم. راه در رویی که ما پیدا کرده ایم و می گوییم “انسان جایز الخطا است”. این مسیر در روی خوبی است! هر کاری که می خواهیم انجام دهیم می شود از این مسیر توجیهش کرد. خوب بله قبول، انسان زمینه خطا را دارد؛ اما انسان عاقل یک بار، دو بار، چند بار خطا می کند؟ انسان عاقل جلوی مسیر خطایی که ظرفیت های انسانیش را، سرمایه های معنوی و مادی او را به خطر می اندازد، می گیرد.
اخلاص دارای مراتبی است. عالی ترین مراتبش مربوط به اهل بیت و بزرگان ما است. بله قبول دارم که:
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
اما ادامه این بیت را هم قبول دارم که مگر الطاف و انفاس قدسیه این اولیا شامل حال ما بشود.:
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
امیرالمومنین(ع) فرمود شما نمی توانید عین ما باشید؛ اما سعی خود را به کار گیرید.۱۲ ببینید نوع بیان حضرت امیر(ع) این نیست که بخواهند نسبت به ما خودنمایی کنند. اشتباه نشود. بیان حضرت(ع) از این باب است که می فرماید من را اگر در قله بالاتر می بینید، ناامید نشوید، تلاش کنید در این دامنه گام بزنید و بالاتر بیایید. ولو یکی دو کار.
خیلی کارها روزمره انجام می دهیم. تلاش کنیم کارهایمان را به زیور اخلاص، به زیور برای رضای خدا بودن، به زیور پاکی تزیین کنیم. اگر تزیین نکردیم ممکن است بفرمایید اتفاق خاصی نمی افتد. بله اتفاق خاصی نمی افتد، ما کارهایمان را انجام داده ایم اما کارهایی که معلوم نیست بتواند برای خودمان در دنیا یا آخرت مفید باشد.
امیرالمونین(ع) اخلاص را اوج ایمان معرفی می کنند. «الاخلاص اعلی الایمان»۱۳؛ اخلاص اوج ایمان، قله ایمان است. باز از حضرت امیر(ع) نقل کرده اند که «طوبى لمن أخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و أخذه و ترکه و کلامه و صمته و فعله و قوله‏»۱۴ میفرماید خوش به حال کسی که هر چه می تواند خالص کند. چه چیزهایی را؟ عملش را، علمش را، دوست داشتنش را، بغض کردن و دشمنی کردنش را، گرفتن، رها کردن، حرف زدن، سکوت و هر کار و قولش را.

  • اخلاص، انسان را بزرگ و عزیز می کند.

خیلی گرفتاری سختی است. ما در روزگاری زندگی می کنیم که آدم ها به شدت تلاش می کنند با همه چیز معامله کنند. آدم های خوب هم این کار را می کنند، لااقل گاهی؛ “من چرا این کار را بکنم، مگه او برای من چه کرده است؟!”، “من چرا یک قدم پیش برم مگر او چه کرده است؟!”. کاملا زمینی است، کاملا معامله و مراوده خاکی است؛ اما باور کنیم که خداوند بی جهت کسی را بالا نمی برد. خیلی وقت ها ممکن است ما خیلی تلاش ها داشته باشیم که به چشم بیاییم؛ عرض کردم یک ویژگی شخصیتی انسان ها است که دوست دارند به چشم بیایند؛ اما راهش را بلد نیستیم. راهش همیشه خود نمایی که نیست. راهش این نیست که با نمایاندن اعمال دینی خود به دیگران، خودمان را نشان دهیم. راهش چیست؟ راهش همان اخلاص است. مثالش امام حسین(ع) است که عرض کردم.
به پیش خلق عزیز جهان شود حافظ که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

  • خودنمایی باعث بی ارزش شدن عمل و مانع تعالی انسان است.

خودنمایی انسان را بالا نمی برد؛ اما اگر کاری کردیم که مورد توجه خدا قرار گرفتیم، باید یادمان باشد که آیه کریمه می فرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏»۱۵؛ نمی دانستند ما داریم می بینیم؟ توجه نکردند؟
خاندان نبوت سه شب پی در پی بدون اینکه همسایه آنها اطلاع پیدا کند، افطار خود را انفاق می کردند تا به آنجا که [آیات سوره هل اتی نازل شد].
نقل تاریخی داریم که برخی از صحابه بارها بعد از این واقعه، افطار می دادند، کارهایی می کردند و هر چند روز یک بار می آمدند خدمت نبی مکرم اسلام(ص) که آقا چه خبر؟ آیه ای، خبری، اسمی از ما آمده باشد؟
کاری که بالا می رود، کاری است که برای خدا است. کاری که برای خدا نباشد، معلوم نیست بتوانیم از آن نتیجه ای بگیریم و آن را به جایی برسانیم. البته این را باور کنیم که «لله جنود السموات و الارض». این را باور کنیم که اطراف ما بسیاری از امورهستند که خداوند می تواند به آنها علم داشته باشد و نیازی ندارد من به انسان ها هرچند خوب و بزرگ باشند را به حساب آورم و بخواهم برای آنها کاری انجام دهم.
خودمان را دریابیم. باور کنید در این فرصت چند روزه دنیا، فقط خودمان باید خودمان را دریابیم. که چه بشود؟ که کاری بکنیم به بهتر و بیشتر مورد توجه و رضایت خداوند قرار بگیریم.
فرمود «الهی رضا بقضائک ». صلی الله علیک یا اباعبدالله.

  • جلوه های خلوص در مکتب عاشورا

امام(ع) در روزهایی که به همین زمان نزدیک است، در مسیر رفتن، سراغ از کسی را گرفتند که آن شخص انسان بدی هم نبود، خیلی آدم خوبی بود به نام عبدالله بن حر جعفی. عبیدالله آدم خوبی بود و ظاهرا سابقه بدی هم نداشت. امام(ع) کسی را فرستادند و دعوتش کردند که بیاید. آن شخص پیام امام(ع) را به عبیدالله رساند اما او نیامد. ظاهرا فرستاده ای فرستادند و باز نتیجه نداد. امام(ع) خودشان آمدند کنار اقامتگاه عبیدالله حر جعفی. ذکر کرده اند امام(ع) سلام کرد و گفت اجازه می دهی من بیایم؟عرض کرد: بفرمایید. امام تشریف برده نشستند و ساعتی برای مرد سخن گفتند. از لزوم امور و شرایطی که وجود داشت و …. خیلی سخن گفت با او. می دانید نتیجه ای که عبیدالله حر جعفی خطاب به امام(ع) گفت چه بود؟ گفت من همه این مواردی که فرمودید را قبول دارم. تردید ندارم شما بر حق هستید، تردید ندارم مسیر شما درست است؛ اما یک حرف دارم و آن اینکه این کاری که در پیش گرفته اید نتیجه ای ندارد. شما در مقابل یزید به جایی نمی رسید.
می خواهم جهت اخلاص را بگویم.
گفت همه این حرف ها که شما می زنید قبول دارم اما در مقابل یزید به جایی نمی رسید. این یک نمونه است. امام معصوم بیاید در خانه شما را هم بزند، صدایتان هم بکند بعد چنین شود … .
انسان دیگری در واقعه کربلا داریم، نامش زهیر است. اصالتا از کسانی که پیروان حضرت امیرالمومنین(ع) به حساب می آیند، نبود. ذکر کرده اند که زهیر عثمانی بود.
زهیر بسیار انسان هوشمندی بود. داستان کاروان امام حسین(ع) را شنیده بود و در مسیر چون می دانست مردانگی خود را، می دانست غیرت خود را، منزل های اقامتش را تنظیم می کرد به شکلی که با منازل اقامت امام و کاروان همراهش، همراه نباشد به خاطر اینکه نکند با امام(ع) مواجه شود؛ چون می دانست در این مواجهه آن عقبه دینداری، او را به یک جایی می رساند.
اجازه بدهید یک نکته از بحثم را همین جا بگویم. اخلاص اگر در یک گوشه کوچکی باشد، باور کنید اثر می گذارد و زندگی ما را نجات می دهد. تلاش کنید یک کارهای کوچکی را، هر کاری از دستتان برآمد ولو خیلی کوچک انجام دهید.
گفت:
از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان     باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
سعیتان را بکنید، شاید یکی از آنها گرفت و اثر داد. یک وقتی ممکن است یک پیرزنی را پیرمردی را که می خواهد از کنار خیابان رد بشود و نمی تواند یا وسیله اش را نمی تواند جا به جا کند، شما وسیله او را جا به جا می کنید، بدون غرض، این پیش خدا چنان می ماند و یک دعای کوچک که آن شخص در حق شما می کند چنان می ماند، زندگی شما را نجات می دهد.
و زهیر نمی دانم کدام دعا پشت سرش بود … .
می دانید که امام سراغ زهیر نرفت. کسی را فرستاد و فرمود بگو حسین(ع) با تو کار دارد. می دانید نقل تاریخیش چیست؟ گویند مثل آدمی که پرنده بر سر او نشسته باشد، زهیر خشکش زد. خانمش به او گفت زهیر چه شده است؟ تعبیر از من است، گفت آنچه از آن فرار می کردیم بر سرمان آمد، مگر می شود به حرف فرزند پیغمبر(ص) نه گفت! همسرش تشویقش کرد. زهیر خدمت امام(ع) رفت. یک چیزهایی نقل شده که گویند بین ایشان رد و بدل شد اما ظاهرا مستند چندان نیست. حرف هایی که امام به عبیدالله بن حر جعفی زد معلوم است اما سخنانی که با زهیر شد، معلوم نیست. می دانید زهیر وقتی برمی گشت، می گویند برافروخته بود این مرد.
آن چهره مشعشع تابانم آرزوست
چهره اش درخشان بود وقتی برمی گشت. وقتی آمد به غلامانش به دارایی هایش گفت همه را رها کردم.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
به خانمش گفت که تو را هم طلاق می دهم، به خاطر اینکه آزاد باشی. بدانی من دیگر هیچ تعلقی ندارم.
پسندم آنچه را جانان پسندد
خانمش گفت صبر کن! من تشویق کردم که بروی، حالا من را رها کنی؟! مگر من اجازه می دهم این طور بروی، من باید در رکاب تو باشم.
آمدند وارد کربلا شدند. غلامی داشت خیلی دوست داشت همراه آنها باشد، با اینکه آزاد شده بود آمد. زهیر به شهادت رسید. بعد از واقعه بانو همسر زهیر به غلام گفت من کفن همسرم را نگهداشته ام، این کفن را ببر و آقایت را کفن کن. غلام رفت و با کفن برگشت. می خواهم ادب را ببینید. همسر زهیر گفت چرا با کفن برگشتی؟ گفت: من رفتم ولی خیلی خجالت کشیدم … فرزند پیغمبر بی کفن … .
به دعوت امامتان [به این مجلس] آمده اید. زهیرِ امامتان باشید. یک بیتی را می خواهم از قول شما خطاب به اماممان بگویم:
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر     گویم گرفته ای ز عنایت رها مکن

 

صوت سخنرانی:

سخنرانی [حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی مخدوم]
19.1 MiB
178 Downloads
اطلاعات بیشتر

……………………………………………………

۱. حَمَلَه القرآن هُمُ الْمَحْفُوفُون بِرَحْمَه الله الْمَلْبُوسُونَ نُورَ اللهِ عُزَّوَجَلَّ. بحار الانوار، ج ۸۹، ص ۱۹.
۲. البقره : ۱۳۸
۳. النحل : ۹۶
۴. النحل : ۹۶
۵. عده من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبیه عن أبی إسماعیل إبراهیم بن إسحاق الأزدی عن أبی عثمان العبدی عن جعفر عن آبائه عن أمیر المؤمنین ع قال قال رسول الله ص لا قول إلا بعمل و لا قول و لا عمل إلا بنیه و لا قول و لا عمل و لا نیه إلا بإصابه السنه. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ص: ۷۰
۶. و عنه، قال: أخبرنا جماعه، عن أبی المفضل، قال: حدثنی أحمد بن إسحاق بن العباس أبو القاسم الموسوی بدیبل، قال: أخبرنی أبی إسحاق بن العباس، قال: حدثنی إسماعیل بن محمد بن إسحاق بن جعفر بن محمد، قال: حدثنی علی بن جعفر بن محمد و علی بن موسى بن جعفر، هذا عن أخیه، و هذا عن أبیه موسى بن جعفر، عن جعفر بن محمد، عن أبیه، عن جده علی بن الحسین، عن أبیه الحسین، عن أبیه علی بن أبی طالب (علیهم السلام): أن رسول الله (صلى الله علیه و آله) أغزى علیا (علیه السلام) فی سریه و أمر المسلمین أن ینتدبوا معه فی سریته، فقال رجل من الأنصار لأخ له: اغز بنا فی سریه علی، لعلنا نصیب خادما أو دابه أو شیئا نتبلغ به، فبلغ النبی (صلى الله علیه و آله) قوله، فقال: إنما الأعمال بالنیات، و لکل امرئ ما نوى، فمن غزا ابتغاء ما عند الله، فقد وقع أجره على الله، و من غزا یرید عرض الدنیا أو نوى عقالا لم یکن له إلا ما نوى. الأمالی (للطوسی)، النص، ص: ۶۱۸
۷. باباطاهر همدانی.
۸. دیوان حافظ، غزل شمارهٔ ۴۹۳
۹. اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۹۷.
۱۰. اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۹۷.
۱۱. مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۶۷.
۱۲. أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّهٍ.؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵ : از نامه‏هاى آن حضرت است به عثمان بن حنیف انصارى، کار گزارش در بصره، وقتى به حضرت خبر رسید او را به مهمانى دعوت کرده‏اند و او به آنجا رفته.
۱۳. غرر الحکم و درر الکلم، ص: ۴۹
۱۴. تحف العقول، النص، ص: ۱۰۰
۱۵. العلق : ۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *