متن سخنرانی استاد عبداللهی- شب چهارم محرم ۱۳۹۵
«باسمه تعالی»
سخنرانی استاد حسین عبداللهی؛ محرم سال ۱۳۹۵
شب چهارم: دینداری و دینشناسی
- تحلیل تاریخ به معنای فهم زمینهها و بسترهای مسائل تاریخی، اهمیت و کاربرد بسیار دارد. خواندن خود داستان و ماجرا، تاریخ نیست و این یک ستمی است که در حق علم تاریخ شده است.
- قوانین تاریخ مانند قوانین ریاضی است. به معنای اینکه عواملی که در دل جریانهای تاریخی وجود دارد و در قرآن به آنها سنتهای تاریخ گفته شده است، هیچگونه استثنایی ندارد.
- اهمیت علم تاریخ به دلیل عبرتآموزی و آیندهنگری است.
- دلیل پدیدار شدن جریانهای غیر دینی در میان جوامع دیندار، در عدم تفکیک میان دینشناسان و دینداران بوده است.
- دینداران یعنی جامعه متدینی که دائماً باید دینشان را آبیاری کنند و قوی کنند به وسیله یک سرچشمه زلال و بدون شائبه به نام دینشناسان. جامعه غیرمتخصص نباید هیچ دخالتی در حوزه متخصصین داشته باشد.
- ابنملجم از بدنه دینداران بود اما تاب نمیآورد، در سلک دینشناسان خود را جا میزد و میگفت علی راه را اشتباه میرود.
- امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه فریادش همین است «إِلَى اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالا» من با جهل شما گرفتارم شما تفسیر قرآن میکنید، درحالی که هیچ نمیدانید. هر وقت امیرالمومنین(ع) میخواهد درد جامعه خودش را بیان کند جهل را مطرح میکند: «إِیَّاکُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ» امان، امان از جهل، از دین بدون علم و دین با جهل.
- فقه سیاسی ابن ملجم امیرالمومنین(ع) را ترور کرد. یعنی اینطور فهمیده بود دین را از نظر سیاسی. لذا وقتی شمشیر را فرود میآورد اسم قطام و غیره را نمیآورد، آیه قرآن میخواند، سوره انعام «ان الحکم الا لله لا لک یا علی» بعد ضربه را میزند بر فرق امیرالمؤمنین(ع).
- خوارج دیندار هستند اما دین سطحیای که از روی تخصص بلند نشده است. دینشناس که امیرالمومنین(ع) را نمیکشد. دینشناس که برای امیرالمؤمنین(ع) میمیرد. دینشناس عمار است، دینشناس مقداد است، دین شناس ابن تیهان است، ذوالشهادتین است.
- اباعبدالله(ع) مصیبت جامعه خود را به دلیل عوض شدن جایگاه علمای دین با جهال میداند.
- یکی از مصیبتبارترین وقایع تاریخ اسلام، جعل روایات سیاسی است.کربلا اتفاق نیافتاد مگر با این روایات.
- رمز و راز کشتن اباعبدالله(ع) را این طور ببینید که توده و بدنه جامعه، دینشناس نبودند، دیندار بودند؛ اما تعویضی صورت گرفته بود. آن کسی که این سیاستها را بر دیندارها تزریق میکرد، استکبار زمان بود. با حیله با نیرنگ، سیاستها را میریختد، برای همین بدنه دیندار، و آنها عملیاتی میکردند.
- بصیرت دینی اگر بالا نرود، بعضی وقتها مطهری هم باید سرش بریده شود؛ مغز متفکر شیعه باید شکافته شود.گروه فرقان با یک آیه از قرآن مغز استاد مطهری را متلاشی کردند.
عن الحسین بن علی(ع) قال: «أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَهً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاء».[۱]
- اهمیت تحلیل مسائل تاریخی
یکی از مباحث خیلی مهم و کاربردی که خواهران و برادران محترم باید توجه بکنند، تحلیل مسائل تاریخی است. وقتی میگوییم تحلیل مسائل تاریخی این به این معناست که زمینهها و بسترهای آن را بفهمیم، و الا خواندن خود داستان و ماجرا، تاریخ نیست و این یک ستمی است که در حق علم تاریخ شده است. بعضیها فکر میکنند تاریخ یعنی خواندن داستان و ماجرا، آنطور که شاهنامه میخوانیم. نه، تاریخ یعنی اینکه ما جریاناتی که در مملکت ما اتفاق افتاده، چه قبل چه بعد و چه الان اتفاق میخواهد بیافتد، ما اینها را بتوانیم با یک نگرش صحیحی واکاوی کنیم و بگوییم اینکه مثلاً فرض بفرمایید این اتفاق افتاد در عصر قاجار یا پهلوی یا صفویه یا عصر پیامبر خدا(ص)، -فرق ندارد- این علتش چه بود.
- سنتهای حاکم بر تاریخ، استثناپذیر نیست.
برادران و خواهران یک نکته مهم وجود دارد، تاریخ قوانینش مثل ریاضی است، چطور ریاضی قوانینش استثنا بردار نیستند [قوانین تاریخ هم استثنا نمیپذیرد]. شما تصور بفرمایید در هرجایی از کره خاکی دو ضربدر دو میشود چهار، بیست تقسیم بر دو میشود ده، همه جای دنیا اینطور است، همه زمانها و زمینها این طور است؛ لذا قوانین ریاضی از احترام خاصی برخوردار است؛ چون فرازمان هستند و فرا زمین.
یکی از علومی که خیلی شبیه ریاضی است، تاریخ میباشد. به چه معنا این را بیان میکنم؟ به معنای اینکه عواملی که در دل مطالب تاریخی و جریانهای تاریخی وجود دارد و آن سنتها به قول قرآن -اسم این را قرآن میگذارد سنت- سنتهای حاکم بر تاریخ، هیچگونه استثنایی ندارد. شما فرض بفرمایید اگر جامعه مثلاً فلان به خاطر انسجامی که داشتند پیشرفت کردهاند، پیشرفتان را که مشاهده کردیم علت آن را وجدان کاری دیدیم، این وجدان کاری دیگر همیشه عامل موفقیت است. نمیشود وجدان کاری یا مثلا احترام به وقت در کشوری مثل ژاپن پیشرفت بیاورد ولی همان راهکار را بیاوریم در کشور ما نتیجه برعکس بدهد، یا بی نظمی در یک جا باعث عقب ماندگی باشد ما بینظمی را بگوییم عیب ندارد ما به آن تن میدهیم و مشکلی هم پیش نمیآید. این اشتباه است. سنتهایی که در جوامع هست، عوامل پیشرفت یا عوامل پسرفت و عقبگرد، اینها مثل همان جدول ضرب است.
- اهمیت علم تاریخ به سبب عبرتآموزی و آیندهنگری است.
لذا قرآن بر علم تاریخ خیلی تأکید دارد. علم تاریخ یعنی چه؟ یعنی «فَاعْتَبِرُوا» علم تاریخ یعنی چی؟ یعنی اولوالالبابی باشند و بروند دقت بکنند در احوال الماضین، به فرموده امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید «فما أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ»[۲] چقدر احوال اجتماعات شبیه هم است.
حضرت هم یکی از مورخین به تمام معناست. ببینید در خطبه قاصعه و خطبههای دیگر، حضرت چطور واکاوی میکند، تحلیل میکند، چطور شد آن جامعه پیشرفت کرد، آن جامعه پسرفت کرد. احترام علم تاریخ به همین است که ما با این دو دو تا چهار تا کردن تاریخی، میتوانیم آیندهمان را ببینیم. لذا میگویند علم تاریخ، علم گمانهزنی است، علم تاریخ علم آیندهنگری است. ما میتوانیم الان آیندهمان را ببینیم با توجه به کشوری، مملکتی، جامعهای که مثل ما بودهاند. [با دقت در اینکه] آنها به کجا رسیدند، راحت میتوانیم بگوییم که آینده کشور ایران رو به کجاست. و این هم غیبگویی نیست، این همان سنتهای تاریخی است. جوامع مثل هم هستند به فرموده امیرالمومنین(ع). این نکته را در ذهنتان داشته باشید، من میخواهم جریان عاشورا و کربلا را با همین نگرش نگاه بکنیم ببینیم واقعاً این اتفاقات برای چه میافتد و ما الان در چه جایگاهی هستیم؟
- چرایی پدیدار شدن جریانهای ضد دینی در جوامع دیندار
خوب حتماً میدانید دین پس از اینکه ظهور و بروز پیدا کرد، گسترش یافت، دین توسعه یافت و از نظر جغرافیایی از نظر مبانی فکری به جلو رفت. اسلام تا طرابلس هم رسید. در زمان حکومت خلیفه دوم، اروپا را هم در نوردید و به آفریقا هم رسید؛ اما در این سرزمین وسیع اسلامی و بین این همه متدین، یک چیزی آدم را خیلی متعجب میکند و آزار میدهد و آن این است که در یک جامعه سراسر متدین، چقدر جریانهای ضد دینداری و دیانت اتفاق افتاده است! در این جوامعی که سراسر متدین و دیندار بودند، چقدر جریانات ضد دینی که الان واکاوی میشود میبینیم ضد دینی بودهاند، توسط همین مردمی که به ظاهر متدین هستند، اتفاق افتادهاند! سؤال این است که واقعاً چطور میشود که یک جامعه متدین، رهبریکننده جریانات ضد دینی یاشد؟
(این نکته بسیار مهمی است. دوست دارم شما اینجای بحث را دقت کنید برادران و خوهران. یکی از کلیدهای فهم تاریخ این جمله است). ببینید جواب یک کلمه است. کوتاه میگویم تا در ذهن مبارکتان بماند. جواب در این خلاصه میشود که باید تفکیکی کرد. آن تفکیکی که میخواهم امشب بیان کنم در تاریخ صورت نگرفته و باعث مصیبتها و فلاکتهای زیادی در جوامع تاریخی شده است. این را هم بگویم که این تفکیک هر جا به هم بخورد و این تفکیک صورت نگیرد، همان اتفاقاتی که با این نبود تفکیکی که الان میخواهم بگویم، در هر جامعهای برود، اتفاق میافتد، همان قانون ریاضی. میخواهد در سال ۱۳۹۵ شمسی باشد یا میخواهد در دهه شصت قمری باشد یا میخواهد صد سال آینده باشد. کدام تفکیک صورت نگرفت؟ این تفکیک صورت نگرفت: دینداران و دینشناسان دو دسته هستند و هر دینداری دین شناس نیست.
- جایگزینی دینداران جاهل به جای دینشناسان، عامل شکلگیری جریانهای ضد دینی
این اتفاق و نبود این تفکیک در جوامعی که ما [بررسی میکنیم، حوادثی مانند کربلا را سبب شده است]. در حادثهای مانند عاشورا یا قضیه شهادت امیرالمومنین علی(ع) شما با این کلیدی که من الان دارم تحویل میدهم، سراغ این قطعههای تاریخی بروید، آنجاهایی این مصیبتها اتفاق افتاده که جای دینداران و دینشناسان عوض شده است؛ یعنی کاری را که دینشناسان باید انجام دهند، دینداران کردهاند. و دینداران در خود یک احساس استقلالی از دینشناسان کردهاند.
دینداران یعنی جامعه متدینی که دائماً باید دینشان را آبیاری کنند و قوی کنند به وسیله یک سرمنشاء و سرچشمه زلال و پاک بدون شائبه به نام دینشناسان. جامعه غیرمتخصص باید از جامعه متخصص جدا باشد. به چه معنا؟ به این معنا که هیچ تداخل و دخالتی در حوزه متخصصین نکند، یک جامعه غیر متخصص. اگر نسخههایی که میخواهد برای بیماران صادر شود، حتی یک متخصص غیر مربوط به آن رشته بنویسد، غوغا میشود. اگر نسخه چشم شما را یک متخصص کلیه بخواهد بنویسد، هیچ میشود دیگر، کور میشوی و یا بر عکس کلیههای خود را از دست میدهیم اگر یک چشم پزشک بخواهد نسخه بنویسد.
در قطعههای عجیب و غریب تاریخ، برادرم خواهرم، این اتفاق افتاد؛ نسخهها را جابهجا نوشتند؛ مرز دینداران و دینشناسان قاطی و درهم شد و چون این اتفاق افتاد آن فجایع و مصیبتها به بار آمد. من کد به شما ارائه کنم.
- دینداران غیر دینشناس، قاتلان امیرالمؤمنین(ع)
امیرالمؤمنین(ع) توسط چه کسی کشته شد؟ توسط ابنملجممرادی کشته شد. ابنملجممرادی از بدنه دینداران بود یا دینشناسان؟ ابنملجم از بدنه دینداران بود اما تاب نمیآورد، در سلک دینشناسان خود را جا میزد و میگفت علی راه را اشتباه میرود. «این کاری را که علی(ع) در واقعه صفین انجام داده، پا کردن در کفش خداست»، این را جریان خوارج میگفت. دقیقاً کار تخصصی میکردند خوارج، اما بدون اینکه تخصص داشته باشند.
شما ببینید نهج البلاغه را امیرالمومنین(ع) میگوید: «یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّب»[۳] جریان بدنه دیندار جامعه من سزاوار بود «أَنْ یُفَقَّهَ» بروند حوزههای علمیه تفقه کنند، بروند در دانشگاهها درس بخوانند، بعد دست به قبضه شمشیر ببرند و بگویند «ان الحکم الا لله لا لک یا علی و لاصحابک»! مگر تفسیر قرآن را چقدر خواندهای؟! چگونه داری قرآن را تفسیر میکنی؟! طبق چه تخصصی برداشت کردی منِ علی راضی شدم ابن عباس حکم بشود یا به زور وادارم کردید اشعری حکم بشود، طبق چه تفسیری از آیه «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه»[۴] من مرتد شدم؟! بسم الله توضیح بدهید. یک دیندار میخواهد تفسیر قرآن کند، کارشناسانه هم بگوید، خوب خراب میکند همه چیز را. یک غیر متخصص میخواهد سینه آقا را بشکافد قلبش را عمل کند، خوب میکشد او را.
- فریاد شکایت امیرالمؤمنین(ع) از جهل جامعه دیندار
امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه فریادش همین است «إِلَى اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالا»[۵] من با جهل شما گرفتارم شما تفسیر قرآن میکنید، درحالی که هیچ نمیدانید. شما به من که «کتاب الله الناطق» هستم میگویید که خلاف قرآن داری عمل میکنی. بابا «فاستنطقوه». شما مگر میتوانید قرآن را به حرف در بیاورید من باید به حرف در بیارم «هَذَا کِتَابُ اللَّهِ الصَّامِتُ وَ أَنَا کِتَابُ اللَّهِ النَّاطِق»[۶] آن کتابی که عمرو عاص بر نیزه زده است و شما با جهلتان به دنبالش میدوید آن که ساکت است و تفسیر ندارد و کسی باید بیاید و آن را به نطق بیاورد. خدا ما را منصوب کرده تا قرآن را به نطق بیاوریم. در یک جملهای من میدیدم عجیبتر میفرماید: «نحن کهوف»[۷] ما کهف و غار و معدن و مخزن همه کتابهای خداییم، نه قرآن تنها. علی(ع) زبور ناطق است، انجیل ناطق است، تورات ناطق است.
مشکل اینجاست. لذا امیرالمومنین(ع) میفرماید اینها حکم را با حاکم اشتباه گرفتهاند فکر کردند خداوند فرموده «لا حاکم الّا الله»، بابا حکم خدا برای اینکه عملیاتی بشود و بیان بشود، یک قاضی میآورند، میگوید این حکم [خدا است]؛ ما حاکم قرار دادیم، حکم نکردیم. ما جعل و ضرب حکم نکردیم. ما پا در کفش خدا نکردیم. ما حاکمی قرار دادیم، حکم خدا را بگوید. چه زمانی ما حکمی به پای خدا بستیم! نفهمیدید این را.
- فقه سیاسی ابن ملجم، عامل شهادت امیرالمؤمنین شد.
و میدانید هنگامی که شمشیر را پایین میآورد این دیندار غیر دینشناس، این متدین غیر متخصص، اشتباه است کسی بگوید ابن ملجم به خاطر رسیدن به مطامع دنیوی شهوانی امیرالمومنین(ع) را کشت. نه من با اطلاع دارم خدمت شما عرض میکنم، فقه سیاسی ابن ملجم امیرالمومنین(ع) را ترور کرد. دقت بفرمایید، فقه سیاسی؛ یعنی اینطور فهمیده بود دین را از نظر سیاسی، فقه سیاسیش این بود. لذا وقتی شمشیر را فرود میآورد اسم قطام و غیره را نمیآورد، آیه قرآن میخواند، سوره انعام «ان الحکم الا لله لا لک یا علی» بعد ضربه را میزند بر فرق امیرالمؤمنین(ع). اصلاً اینها مدتی منتظر بودند امیرالمؤمنین(ع) توبه کند و امیرالمومنین(ع) توبه نکرد و فرمود اگر من توبه کنم خود این بدعت میشود هر کسی اگر به عنوان حاکم قرار دهم و حکم کند باید برود و توبه کند و این فعل من امضای این جریان خواهد شد [به این معنی] که بله [خوارج درست میگویند] ما گناه داریم میکنیم که حاکم قرار دادهایم.
- أین عمار … !
ببینید این مشکل وجود دارد. اینها دیندار هستند اما دین سطحیای که از روی تخصص بلند نشده است. دینشناس که امیرالمومنین(ع) را نمیکشد. دینشناس که برای امیرالمؤمنین(ع) میمیرد. دینشناس عمار است، دینشناس مقداد است، دین شناس ابن تیهان است، ذوالشهادتین است. میدانید جمعه آخری که امیرالمؤمنین(ع) بعد از آن به شهادت رسید، خطبه میخواند، یک لحظه یاد یارانش میافتد. ببینید این جای نهجالبلاغه خیلی قشنگ هست و اشکتان را هم در میآورد. مرحوم سید رضی مینویسد دستی به ریش مبارکش کشید ، «اخذ بلحیه فاطال بالبکاء»[۸] خیلی گریه کرد در خطبهها یک لحظه یاد یاران میافتد «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ»کجا رفتند این برادران فهیم و فکور و دینشناس و متخصص من. «أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ» [انسانهای شبیه ایشان] چه کسانی هستند؟ «أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ» خوب راه را بلد بودند «وَ مَضَوْا عَلَى الْحَق» حق را درست میفهمیدند. «أَحْیَوُا السُّنَّهَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَهَ» دینشناس بودند میدانستند کجای دین سنت است و کجای آن بدعت. «أَحْیَوُا السُّنَّهَ» آنجا را [که سنت بود] بلند میکردند، [در راهش] شمشیر میزدند، برایش جانشان را هم میدادند. «وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَهَ» بدعت را هم سر میبریدند و پای قضیه هم میماندند «وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ» به امام زمان خودشان اعتماد داشتند «وَثِقُوا» تکیه داده بودند، «أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ»کجا رفتند «فَأَطَالَ الْبُکَاءَ» گریه کردند.[۹] امیرالمومنین(ع) اینجا گریه کردند.
هر وقت امیرالمومنین(ع) میخواهد برادران درد جامعه خودش را بیان کند جهل را مطرح میکند: «إِیَّاکُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ»[۱۰] امان، امان از جهل، از دین بدون علم و دین با جهل. «لَا فَقْرَ کَالْجَهْل»[۱۱] هیچ فقری مانند جهل نیست «وَ لَا مُصِیبَهَ أَعْظَمُ مِنَ الْجَهْل»[۱۲] جملات را در غرر الحکم بخوانید «الْجَهْلُ أَصْلُ کُلِّ شَر»[۱۳] ریشه هر بدی در جهل است. لذا میفرماید «غَداً تَرَوْنَ أَیَّامِی وَ یَکْشِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونِّی بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِی وَ قِیَامِ غَیْرِی مَقَامِی»[۱۴] جامعه باید زمان برش بگذرد تا علی(ع) را بشناسد. در جامعه امیرالمومنین(ع) مرز دیندار با دینشناس قاطی شد و این مشکل پیش آمد.
- کنارگذاشتن عالمان دین، واقعه کربلا را پدید آورد.
دقیقاً با همین شاه کلید، قفل جریان کربلا را به راحتی میتوان باز کرد، بدون هیچ سختی. ابا عبدلله(ع) قبل از رسیدن به کربلا یک خطبه خواندهاند در سرزمین منا که نکتههای بسیاری دارد (از برادران و خواهران خواهشمندم که این خطبه را روی میز کار خود قرار دهند و بخوانند؛ زیرا این خطبه خیلی زیباست. یک جمله این است و واقعاآموزنده، میفرمایند: «أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَهً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاء» مردم جامعهی من مصیبتشان از همه بیشتر است چرا؟ نکته اینجاست «لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاء» چون جایگاه علما و متخصصین دین عوض شده است، دیگرانی آمدهاند و جایگاه علما را گرفتهاند که عالم نیستند. اگر بداند جامعه من «بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ» رشد میکند «الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» آنهایی که حلال و حرام خدا را خوب درک میکنند ولی چه کنند چون جامعه من مریض است «اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّه» [۱۵] مشکل اینجاست که شما راه را دارید اشتباه میروید. از اینجا درد جامعه ابا عبدلله(ع) از کلام خود سیدالشهدا(ع) برمیآید و به راحتی و واضح میتوان فهمید. چرا جانشین پیغمبر(ص) از امامت به امارت تغییر پیدا کرده است؟ «من کبار حدود الامام»[۱۶] ما بعد از پیغمبر(ص) به یک امام احتیاج داریم نه یک پادشاه یا جبار، ما امامی احتیاج داریم که معصوم باشد (اینها در همان خطبه منا آمده که عرض کردم) که معصوم باشد «مَعْصُومٌ مِنَ الْخَطَاءِ وَ الزَّلَلِ وَ الْعَمْدِ وَ مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا»[۱۷] امامی باید بیاید بر رأس جامعه قرار بگیرد که اهل خطا نباشد، امین بر حلال و حرام خدا باشد، اهل هوا و هوس نباشد. الان جامعه اسلام برعکس شده است. وقتی امامت تبدیل به امارت شد، جامعه متدین است ولی چه کاری باید انجام داد وقتی پذیرفته است که این شخص بالای سرش باشد! آن وقت با چه حربه ای! با جعل روایات سیاسی.
- جعل روایات سیاسی، ابزار حکومت فاجران بر دینداران جاهل
یکی از مصیبتبارترین وقایع تاریخ اسلام، جعل روایات سیاسی است.کربلا اتفاق نیافتاد مگر با این روایات. من چند روایت از رسول الله(ص) برای شما میخوانم که حتماً از شنیدن آنها تعجب میکنید (که البته روایات جعلی است):
در صحیح مسلم جلد سه صفحهی ۱۴۷۶ و ۱۴۷۸: «صلوا خلف کل بر و فاجر» شما پشت سر امامتان نماز بخوانید میخواهد خوب باشد یا بد. «الْجِهَادُ وَاجِبٌ عَلَیْکُمْ مَعَ کُلِّ أَمِیرٍ بَرًّا کَانَ أَوْ فَاجِرًا وَالصَّلاهُ وَاجِبَهٌ عَلَیْکُمْ خَلْفَ کُلِّ مُسْلِمٍ بَرًّا کَانَ أَوْ فَاجِرًا ، وَإِنْ عَمِلَ الْکَبَائِرَ» جهاد و قیام واجب است و واجب است پشت سر امیرتان باشید، چه خوب باشد و چه بد. اینها روایات سیاسی نیست؟ [مضمون] اینها فریاد میزند که جعل است و میخواهد امامت را تبدیل به امارت کند. مگر میشود پیغمبر خدا این را بفرمایند! «وَإِنْ عَمِلَ الْکَبَائِرَ» اگرچه گناهان کبیره هم انجام دهد این امیر!
چقدر این روایت عجیب بود میدیدم: [در این روایت ساختگی آمده است] پیغمبر خدا(ص) فرمود: بعد از من افرادی میآیند که «لا یستنون بسنتى» شخصی عرض کردیم ما چه کاری انجام بدهیم؟ پیغمبر فرمود: شما اطااعت بکنید «و ان ضرب ظهرک و أخذ مالک»[۱۸] اگر چه که توی کمرت بزند، اگرچه مالت را بردارد.خوب دقت کنید، [بر اساس این سخن ساختگی] این امیر، این شخص اول، میشود امیرالمؤمنین و هر کس بر علیه او شورید و تازید، دین رسول الله(a) را دارد نابود میکند!
- کشتن حسین(ع) با هدف قرب الهی و با فتوای مرجع تقلید فاسد زمان!
وقتی این تعویضها و تبدیلها در جامعه اسلامی صورت میگیرد، راحت قتل اباعبدالله(ع) را باید پذیرفت. مردم همکاری نمیتوانند نکنند. مردم هم «الناس علی دین ملوکهم»[۱۹] سیاستها از بالا ریخته شده است و گولشان زدهاند.
جملهای است از امام سجّاد(ع) «کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِه»[۲۰] هر کس در کربلا ضربهای زد، شمشیری زد، نیزهای زد، سنگی زد بر بدن اباعبدالله(ع) برای رسیدن به خدا زد! این را امام سجّاد(ع) میگوید هان!
رمز و راز کشتن اباعبدالله(ع) را الان نبینید اینطور بگویید خوب اینها رفتند پسر پیغمبر را کشتند، با این که میدانستند. اینطور نبوده. توده و بدنه جامعه، دینشناس که نبودند، دیندار بودند؛ اما تعویضی صورت گرفته بود. آن کسی که این سیاستها را بر دیندارها تزریق میکرد، استکبار زمان بود. با حیله با نیرنگ، بدون اینکه رعایت موازین بکنند، سیاستها را میریختد، برای همین بدنه دیندار، و آنها عملیاتی میکردند.
من فتوای شریح قاضی را میخوانم برای شما. ابن اعثم میگوید سیهزار نفر بودند که رفتند به طرف ابا عبدالله(ع) و همه طبق حکم مرجع تقلید زمانشان به کربلا رفتند. این را ابن اعثم مینویسد. فتوای مرجع زمان این بوده است: «ان حسین بن علی بن ابی طالب لقد شق عصا المسلمین و خالف امیرالمومنین و خرج عن الدین. ثبت عندی وحقق عندی.قضیت وحکمت بدفعه و قتله حفظا لشریعه سیدالمرسلین».[۲۱] این فتوای رسمی نهادهای حقوقی زمان اباعبدالله(ع) است.
الان سطحی نگاه نکنیم که بگوییم: گرفتند، بردند، زدند، کشتند و تمام شد! نه این حرفها نیست! فتوا دادند. نهادهای حقوقی آمدند. بوقهای تبلیغاتی گفتند «ان الحسین قتل بسیف جده»[۲۲] حسین را سیف و شمشیر خود دین اسلام از بین برده، چون میخواست اسلام را از بین ببرد.
برادرم، خواهرم وقتی خانه امیرالمؤمنین(ع) را آتش زدند که نگفتند یا سیده نساء العالمین به جای اینکه ما دستت را ببوسیم میخواهیم دستت را بشکنیم! این حرفها نیست و این خیلی سطحینگری است اگر ما بخواهیم تاریخ را اینطور نگاه کنیم. اگر ما این طور تاریخ را نگاه بکنیم تاریخ هیچ سودی برای ما ندارد.آمدند درب خانه فاطمه اول فتوا دادند «ذلک أقوی فیما جاء به ابوک»[۲۳] [گفتند] خانه زهرا منشأ فتنه شده، اقوی این است برای دین رسول خدا، که این خانه آتش زده شود، محاصره این خانه شکسته شود. فتوا دادند.
وقتی بالای سر رسول خدا(ص) آن شخص میآید و میگوید «معلوم نیست پیغمبر خدا چه میگوید»، همین طوری میگوید؟ نه، بعد از آن یک حرف دینی میزند و میگوید: «حسبنا کتاب الله». دارد [به ادعای خود] از تمامیت قران دفاع میکند! خوب سخن به ظاهر بزک شدهای است؛ قرآن که ناقص نیست «حسبنا کتاب الله» پس پیغمبر کاغذ نیاز ندارد! بالای سر خود رسول خدا(ص)، ابن عباس میگوید عدهای میگفتند «القول ما قال عمر»[۲۴] هر چه او میگوید درست است! و پیغمبر خدا هم میفرماید چون نزاع بالای سر رسول الله روا نیست بروید بیرون؛ یعنی فضای آن زمان خیلی تنگ و غبار آلود بوده است. نمونه این حرفها و تحلیلها بوده که باعث میشد مردم آن زمان نذر میکردند برای جنگ با امام حسین(ع) فلان مقدار نیزه یا شمشیر تهیه کنند. همان کاری را که برای آتش ابراهیم خلیل میکردند.
استضعافی که در شب گذشته توضیح داده شد، شستشوی مغزی که توضیح دادم، قبل از واقعه کربلا صورت گرفته بودکه همه به کربلا رفتند. و الا جمع کردن سی هزار نفر برای یک امر باطل شوخی نیست!
«ان حسین بن علی بن ابی طالب لقد شق عصا المسلمین» [شریح قاضی میگوید] جامعه اسلامی احترام دارد این حسین چه میگوید؟! «و خالف امیرالمومنین» در همین یک کلام بمان و برو تحقیق بکن. چه اتفاقی برای جامعه افتاده که یزید امیرالمؤمنین میشود؟ اتفاقش مشخص است، جعل روایات سیاسی است. [روایاتی نظیر این روایات مجعول] «الْجِهَادُ وَاجِبٌ عَلَیْکُمْ مَعَ کُلِّ أَمِیرٍ» هر کس شخص اول مملکت اسلامی شد او همه کاره است! حکم به دست اوست، تیغ به دست اوست، همه چیز به دست اوست، هر کس هم میخواهد باشد [مومن یا فاجر] ! لذا شریح قاضی در آخر فتوایش میگوید «ثبت عندی وحقق عندی» برای من ثابت شده که حسین باید کشته شود. برای چه؟ برای حب ریاست؟ نه «حفظا لشریعه سیدالمرسلین». این قتل شبیه کدام قتل میشود؟ «ان حکم الّا لله لا لک یا علی» بعد شمشیر را میزند … .
برادر و خواهر من کربلا با یک فتوای دینی رقم خورد. فکر نکنیم افراد ساده به کربلا آمدند.
- نبودن بصیرت، عامل سکوت جامعه در برابر فجایع یزید
یزید در دوران خلافت خود سه کار بد کرده است سه سال خلافت کرده و در این سه سال ۳ کار نحس کرده است. جامعه چطور میتواند سکوت کند! با این روایات سیاسی که جعلیاند. سال آخر خلافت، کعبه را ویران کرده است. سال دوم واقعه حره رخ داده. میدانید واقعه حره چه بوده؟ سه روز و سه شب مدینه ناموسا و مالا بر سپاهیان یزید حلال شد. حالا به چه بهانهای. چقدر تجاوز و تعدّی که در این واقعه صورت نگرفت! در همین واقعه حرّه بایک روایت [ساختگی منسوب به] رسول الله(ص) از تریبون سمی دین عبدالله بن عمر ببینید چه غائلهای به پا کرد [در ادامه خواهد آمد]. پناه برخدا. ابا عبدالله(ع) با قال رسول الله میرود در گودی قتلگاه، حنجرش را زیر تیغ شمر میگذارد و جریان [مقابل ایشان در] کربلا هم با قال رسول الله میآید روی سینه ابا عبدالله(ع) مینشیند. ببینید پیام عمر سعد روز عاشورا این بوده است: «یا خیل الله! ارکبی و بالجنه ابشری»[۲۵] ای سپاهیان خدا، ای حزب خدا سوارشوید که به سوی بهشت میروید!
- گروه فرقان و پدیده داعش، میوه دینداری جاهلانه
برادران، بصیرت دینی اگر بالا نرود، بعضی وقتها مطهری هم باید سرش بریده شود؛ مغز متفکر شیعه باید شکافته شود.گروه فرقان با یک آیه از قرآن مغز استاد مطهری را متلاشی کردند، یادتان نرود هان! استاد دوانی میگوید در دانشکده الهیات بودم که یک نامه خیلی عجیب آنجا انداختند که گفته بودند همان طور که فرق مفتح را با تیر متلاشی کردیم، فرق مطهری را هم با تیر متلاشی میکنیم و زیر نامه آیهای از آیات قران نوشته بود: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر»[۲۶] واین اتفاق خیلی دوری نیست، در سال ۵۷ خودمان بوده است. قوانین تاریخ مانند قوانین ریاضی هستند. نوشته بودند«فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» اینها امامان کفرند. با این بینشهای منحط با قال رسول الله و قال الله مطهری و بزرگان دیگرکشته میشوند و قطاری است که هنوز هم ادامه دارد.
تریبون غیر رسمی دین را ببینید، دینداران غیر دینشناس را ببیندید. عرض من تفکیک بین دینداران و دینشناسان است. جوانان عزیز نوجوانان محترم، سعی کنید هر کتابی را نخوانید، پای هر صحبتی ننشینید، پای هر سایتی ننشینید، هر حرفی را از هر کسی گوش ندهید. اگر قدرت تحلیل ندارید، از کسی بپرسید. اینها سمّی است اگر به گوشتان رسید به آنها توجه نکنید. بعضی وقتها این حرفها روی انسانها اثر میکند. آن قدر هم اثر میکند که خدای ناکرده نه اینکه روزه نمیگیرید، ضدش هم میشوید.
این داعشیها مگر چه کار میکنند. شما ده روز یک نوجوان را به دست داعشیها بدهید روز یازدهم با کمربند انتحاری به کربلا میرود. اینها همه با سمپاشیهای اینطوری صورت میگیرد.
همین بوقهای تبلیغاتی بوقهای تبلیغاتی امان از روزگار جامعه عصر امیرالمؤمنین(ع) درآورد، امان از روزگار عصر اباعبدالله(ع) درآورد. عبدالله بن عمر نزد عبدالله ابن مطیع میرود. عبدالله بن مطیع بر علیه یزید شورش کرده بود و میگفت چرا مردم مدینه باید خونشان مباح شود، به چه دلیل؟ تا چشم او به عبدالله بن عمر میافتد، میگوید متکا و بالش بیاورید. جواب میدهد نیامدهام بنشینم. آمدهام که یک حدیث از رسول الله بگویم. شنیدهام به بمباران مدینه اعتراض کردهای. چرا؟ مگر پیامبر خدا نگفت دست از اطاعت امیر برندارید؟ هر کس دست از اطاعت امیر بردارد جهنمی است. عجیب است واقعه حره طبق روایت رسول خدا میشود. اینها تریبونهای سمیاند. و من به شما بگویم در گودی قتلگاه ابا عبدالله نمیرود مگر با یک کلام از رسول خدا. در منزل البیضه ابا عبدالله(ع) میگوید: «اَیهَا النَّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللَّه قالَ» (اینها میگویند ان رسول الله و دشمنانشان هم میگویند ان رسول الله ولی یک طرف کارشناسانند و یک طرف متدینین. مردم بیچاره هم این وسط هاج و واجند. مشکل همین است بوقهای تبلیغاتی کلاه میگذارد و میروند در گودی قتلگاه و میکشند.
چقدر زیباست. امام حسین(ع) میفرماید پیامبر خدا فرمود: «مَنْ رَای سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرامِ اللَّهِ ناکثاً عَهْدَهُ مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ یعْمَلُ فِی عِبادِ اللَّهِ بِالْاِثْمِ وَالْعُدْوانِ» هرکس چه امیر باشد چه نباشد، چه شخص اول باشد، چه نباشد، سلطان باشد اما رعایت حرام الله نمیکند و عهد خدا را میشکند، سنتها را میشکند و ارزشها را لگد مال میکند «فَلَمْ یغَیرْ عَلَیهِ بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ» و انسان این را ببیند و نه با دست نه با زبان تغییری ندهد، قیام نکند، «کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ اَنْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُا»[۲۷] سزاوار است و حتما خدا این کار را میکند، به جایگاه دوزخی که این ظالم میرود، او را هم میبرد.
صحبت این است که این مرزها برای مردم آن زمان شکسته شد. مردم آن زمان به جای اینکه دین خود را از دینشناسان بگیرند از متدینین گرفتند، از غیر کارشناسان گرفتند.
ان شاء الله خداوند آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وانگذارد.
صوت سخنرانی:
…………………………………………………………..
[۱] تحف العقول، النص، ص: ۲۳۸؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۹۷، ص: ۸۰.
[۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، معروف به خطبه قاصعه. فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ وَ بَنِی إِسْحَاقَ وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ ع فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ … .
[۳] خطبه ۲۳۸
[۴] انعام:۵۷، یوسف:۴۰ و ۶۷.
[۵] خطبه ۱۷
[۶] وسائل الشیعه، ج۲۷، ص: ۳۴
[۷] هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَیْبَهُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِینِه، نهج البلاغه، خطبه ۲.
[۸] نقل موجود در نهج البلاغه اندکی متفاوت است: ثُمَّ ضَرَبَ ع بِیَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَهِ الْکَرِیمَهِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ.
[۹] أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَهِ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ ع بِیَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَهِ الْکَرِیمَهِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ ثُمَّ قَالَ ع [أَوْهِ] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْیَوُا السُّنَّهَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَه َ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّه؛ خطبه ۱۸۲.
[۱۰] قرب الإسناد (ط – الحدیثه)، النص، ص: ۷۰
[۱۱] نهج البلاغه، حکمت ۵۴.
[۱۲] الإختصاص، النص، ص: ۲۴۶
[۱۳] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: ۷۳
[۱۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۴۹؛ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص: ۲۹۹.
[۱۵] أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَهً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاء لَوْ کُنْتُمْ تَشْعُرُونَ ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَهَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّه.
[۱۶] ظاهرا اشاره به این روایت امیرالمومنین(ع) دارد که میفرماید: وَ کِبَارُ حُدُودِ وَلَایَهِ الْإِمَامِ الْمَفْرُوضِ الطَّاعَهِ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الْخَطَاءِ وَ الزَّلَلِ وَ الْعَمْدِ وَ مِنَ الذُّنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا لَا یَزِلُّ وَ لَا یَخْطَأُ وَ لَا یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنَ الْأُمُورِ الْمُوبِقَهِ لِلدِّینِ وَ لَا بِشَیْءٍ مِنَ الْمَلَاهِی وَ أَنَّهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِحَلَالِ اللَّه؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۶۵، ص: ۳۸۹.
[۱۷] در خطبه امام حسین(ع) در منا یافت نشد و منبع یافت شده همان منبع پیشین به نقل از امیرالمومنین(ع) است.
[۱۸] یکون بعدى أئمه لا یهتدون بهداى و لا یستنون بسنتى، و سیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جثمان انس، قال حذیفه: قلت کیف أصنع یا رسول اللّه ان أدرکت ذلک؟ قال: تسمع و تطیع الامیر و ان ضرب ظهرک و أخذ مالک، فاسمع و أطع. صحیح البخاریّ کتاب الفتن ۱۱، کتاب المناقب ۲۵ و ۶۵، صحیح مسلم کتاب الاماره الحدیث ۵۱.
[۱۹] به نظر میرسد این سخن ضرب المثل بوده که به جهت کثرت استعمال در محاورات، به حدیث معروف شده است. چنان که در کشف الغمه آمده است: “کما ورد فی الحدیث و المثل” کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط – القدیمه)، ج۲، ص: ۲۱.
[۲۰] الأمالی( للصدوق)، النص، ص: ۴۶۲
[۲۱] فتوای مشهور منسوب به شریح قاضی در منابع یافته شده چنین است: و لقد ثبت عندی ان حسین بن علی خرج عن دین رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فهو واجب القتل. و به روایتی مضمون فتوای وی چنین بود که: لقد ثبت و حقق عندی ان الحسین بن علی خرج علی امام المسلمین و امیرالمؤمنین یزید بن معاویه فیجب علی کافه الناس دفعه و قتله. جواهر الکلام فی سوانح الایام، ج ۱، صص ۸۹ – ۸۸. و منقول است که این فتوا در الفیه علامه حلی این گونه نقل شده است: «ان حسین بن علی بن ابی طالب لقد شق عصا المسلمین و خالف امیرالمومنین و خرج عن الدین. ثبت عندی وحقق عندی.قضیت وحکمت بدفعه و قتله حفظا لشریعه سیدالمرسلین». اگرچه بعضی گفتهاند این عبارات در ترجمه الفیه و توسط مترجم اضافه شده است.
[۲۲] این سخن، سخن ابوبکر بن العربی (غیر از ابن عربی معروف در عرفان) است که در کتاب خود مینویسد: ان الحسین قتل بسیف جده لانه خرج علی امام زمانه (یزید) بعد أن تمت البیعه له و کملت شروط الخلافه باجماع اهل الحل و العقد و لم یظهر منه ما یشینه و یزری به. قال رسول الله صلی الله علیه و آله ستکون هنات فمن اراد أن یفرق امر هذه الامه و هی جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان فما خرج علیه احدا الا بتأویل و لاقاتلوه الا بما سمعوا من جده صلی الله علیه و آله. (العواصم من القواصم، ابوبکر العربی الاندلسی، ص ۲۳۲). در کتاب جواهر الکلام فی سوانح الایام نوشته میرزا حسین اشرف الواعظین، که حدود پنجاه سال از نگارش آن میگذرد، به اشتباه این عبارت به شریح قاضی نسبت داده شده است.
[۲۳] انساب الأشراف، ج۱، ص ۵۸۶، ش ۱۱۸۴. عبارات بلاذری این است: أنّ ابابکر أرسل الی علیّ یرید البیعه فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیله، فتلقّته فاطمه علی الباب، فقالت فاطمه: یا ابن الخطّاب، أتراک محرقاً علیّ بابی؟ قال نعم، ذلک اقوی فیما جاء به ابوک، و جاء علی فبایع و قال: کنت عزمت أن لا اخرج من منزلی حتّی اجمع القرآن.
[۲۴] عن ابن عباس ، قال : لما حضر رسول الله (ص) وفی البیت رجال فیهم عمر بن الخطاب ، فقال النبی (ص) : هلم أکتب لکم کتابا لا تضلون بعده ، فقال عمر : أن رسول الله (ص) قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله ، فاختلف أهل البیت فاختصموا ، فمنهم من یقول : قربوا یکتب لکم رسول الله (ص) کتابا لن تضلوا بعده ، ومنهم من یقول : ما ، قال عمر ، فلما أکثروا اللغو والاختلاف عند رسول الله (ص) قال رسول الله (ص) : قوموا ، قال عبید الله : فکان ابن عباس ، یقول : إن الرزیه کل الرزیه ما حال بین رسول الله (ص) وبین أن یکتب لهم ذلک الکتاب من اختلافهم ولغطهم. صحیح مسلم، کتاب الوصیه، باب ترک الوصیه لمن لیس له شیء یوصی فیه،ج ۴ ص ۱۷۵ .
[۲۵] بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۸۴؛ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ص۴۱۶ و شیخ مفید، الارشاد، ص۸۹.
[۲۶] توبه:۱۲
[۲۷] مقتل الحسین، مقرم، ص ۱۸۴.
دیدگاهتان را بنویسید