متن سخنرانی استاد مخدوم – شب هشتم محرم ۱۳۹۴
موضوع کلی: قرآن در آینه اباعبدالله(ع)
مجلس هشتم: تبلور مفهوم قرآنی “حقگویی” در سنت حسینی
خلاصه سخنرانی:
- در قرآن کریم آیه ای است که به مسلمین فرمان می دهد بر اساس حق بین مردم قضاوت کنند و در جانبداری از افراد با دیگران مخاصمه نکنند. این آیه زمانی نازل شد که فرد مسلمانی دزدی کرد و بعد این دزدی به شخصی یهودی نسبت داده شد. آیه برای دفاع از حق آن یهودی در آن موقعیت نازل شد.
- بر اساس روایات، انسان وظیفه دارد حق را بگوید حتی اگر به ضرر او باشد. البته حقگویی دشوار است و به همین سبب امام سجاد(ع) در دعا از خداوند طلب می کنند که به ایشان توفیق حقگویی را عطا نماید حتی اگر دشوار باشد. همچنین حضرت موسی(ع) در ابتدای بعثت خود از خدا طلب شرح صدر، باز شدن زبان و … می فرماید برای اینکه بتواند سخن حق را به زبان آورد.
- ما گاهی در شناخت حق به اشتباه می افتیم. امام صادق(ع) در دعایی از خدا طلب می کنند که حق و باطل را آن گونه که هستند به ایشان بنماید. عواطف ما، تعلقات ما گاهی باعث خطا در دیدن و تشخیص حق می شود. شرایط اضطرابی که در آن قرار می گیریم، چه خوشحالی و چه ناراحتی، باعث می شود آن چیزی که هست را درست نبینیم.
- معصومان(ع) تاکید کرده اند که در ششرایط مختلف خوشحالی یا ناراحتی حق را بگوییم.
اما ما حق را در حب و بغض هایمان، علایقمان می سنجیم و فراموش می کنیم که معیار حق، مطابقت با کلام الهی و سنت معصومان(ع) است.- نمود حق گویی و دعوت به حق طلبی را در خطبه امام حسین(ع) می توان دید؛ آنجا که به مردم می فرماید به حرف من گوش کنید و اگر حق بود بپذیرید و اگر دروغ بود تکذیب کنید.
- باید سعی کنیم اگر حرفی به ناحق زدیم و حق با مخالف ما بود، سخن حق را بپذیریم و روی گفته خود پافشاری نکنیم. پافشاری بر اشتباه باعث می شود اعتبار خود را نزد طرف مقابل از دست بدهیم. خیلی ناراحتی هایی که بین افراد و در جامعه پیش می آید به خاطر خودحق پنداری است.
مشروح سخنرانی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً» ۱
اولا عرض کنم که موضوع بحثم قرار بود درس هایی از قرآن کریم باشد که مولای ما اباعبدالله(ع) آن درس ها را در زندگی خود نشان داده اند و تبلور این درس ها هستند. ما هر چه داریم و همه آموزه های دین ما باید منتهی به قرآن شود و باید با قرآن سازگار باشد. معیار اصیل و کلیدی ما، کتاب الله است و ائمه(ع) حافظان و مفسران این کتاب هستند.
- دفاع از حق، حتی اگر حق با یک یهودی است!
آیه ای که خدمت شما قرائت کردم، نازل شدنش، داستان جذابی دارد. ذکر شده است یک شخصی از یکی از قبایل مشهور، از خانه یکی از اصحاب دزدی کرد. بعضی گفته اند کیسه گندمی دزدید و در جای دیگری ذکر شده که یک سپر دزدید. همه پیگیر شدند برای پیدا کردن دزد. پس از پیگیری هایی که انجام شد، آن کسی که دزد بود، احساس نگرانی کرد چون ظاهرا افرادی می دانستند که احتمالا دزدی کار او است. برای اینکه برای خودش مشکلی پیش نیاید، مال دزدی را پنهانی برد و در خانه یکی از یهودیان مدینه گذاشت. اتهام دزدی به طرف آن یهودی رفت و چون مال سرقت شده هم در منزل او یافت شد، همه انگشت اتهام خود را به طرف آن شخص یهودی گرفتند که بی گناه بود. مسلمان نبود؛ اما در این زمینه بی گناه بود. قبیله شخص دزد هم که پشتیبان او بودند. کسانی هم که خبر داشتند، سعی کردند سکوت اختیار کنند و حرفی نزنند، رفیقشان خراب نشود حالا یک یهودی خراب شود! آیه نازل شد که «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» ما کتاب خدا را بر حق بر تو نازل کردیم. ببینید اولا وصف کتاب خدا در اینجا می شود حقانیت و حق بودنش. «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ» آن طوری که خداوند به تو می نماید، در میان مردم قضاوت کنی. «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً» به مومنان بگو نکند از کسی که خائن است و خیانت کرده، جانب داری کنند و به خاطر او با دیگران مخاصمه کنند.
- حقگویی، دشوار اما واجب
حقگویی، داستان عجیبی دارد. حق را گفتن و دفاع از حق، داستان عجیبی دارد. این مفهوم نورانی، در بیان امیرالمومنین(ع) و در بیان سایر ائمه(ع) و بالاتر از ایشان، در بیان نورانی پیامبر بزرگوار اسلام(ص) بسیار تکرار شده است که حق را بگو هرچند به ضرر تو باشد.
امام سجّاد(ع) دعایی دارند که دعای جالب و جذابی است. اتفاقی ملاحظه می کردم که مقام معظم رهبری در چند سال گذشته، این دعا را دو یا سه بار در دیدار با مسئولان نظام قرائت کرده اند. امام سجّاد(ع) در این دعا، خواهش هایی را از خداوند دارند. توجه بفرمایید امام سجّاد(ع) به خاطر دورانی که در آن زندگی می کردند، سعی می کردند آموزه های دینی را در قالب دعا به مسلمین بیاموزند. فقره ای از این دعا که مورد نظر است [و مربوط به موضوع مورد بحث است] می خوانم. امام سجّاد(ع) از خداوند درخواست می کنند «الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ» خدایا به من توفیق بده که حرف حق بزنم هرچند برایم سخت و دشوار باشد. حقگو باشم.
ادامه دعا را اجازه بدهید دو جمله است بخوانم؛ گرچه ممکن است عزیزان بزرگوار، سرورانم به من این تذکر را بدهید که خیلی این دو جمله بعد، مرتبط با این یک جمله نیست اما من فکر می کنم درس است برای ما و چون منی به شدت به این مسئله نیاز دارم و ای بسا خیلی از مومنان شاید به این درس نیاز داشته باشید [بنابر این در این باره چند جمله ای بیان می کنم و در ادامه] درباره حقگویی صحبت خواهم کرد.
- به اعمال خود مغرور نشویم.
در ادامه این دعا امام از خدا طلب می کند «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی» می فرماید خدایا به من کمک کن اگر کار خیری انجام دادم یا حرف خوبی زدم، این در نگاه خودم کوچک باشد. و در ادامه از خدا می خواهد «و استکثار الشرّ و إن قلّ من قولی و فعلی»۲ بدی های من در نظرم بزرگ شود. اگر کار ناشایستی انجام دادم یا حرف ناشایستی زدم، در نظر خودم کوچک نماند و حتما بزرگ شود. یکی از مشکلات ما این است که گاهی خدای نکرده گرفتار اعمال خودمان می شویم.
چیزی نگذشته است (بله قبول دارم حدود یک نسل سپری شده است) اما عزیزان بزرگواری که تجربه همراهی با شهدا را داشته اید و دیده اید رفتار بعضی از شهدا را، عزیزان بزرگوار نوجوانم که وصیت نامه بعضی شهدا که زینت بخش مجالس ما است، شنیده اید، چند بار از شهدا شنیده ایم، شاید هم سن و سال جوانهای این مجلس بوده اند، در وصیت نامه های خود نوشته اند جان ناقابلی دارم دوست دارم هزار بار تقدیم دین کنم. مگر از جان عزیزتر هم دارد انسان؟! همین را می گوید ناقابل است و چیزی نیست. یادتان بیاید در همین واقعه کربلا آن مادر شهید را. من بارها عرض کرده ام اینها را وقتی انسان در واقعه کربلا می بیند، گرچه کربلا قله افتخارات ما است اما مادران شهدای ما، رهرو همان راه هستند، آموزش دیده همان مسیرند که این صبر را دارند. مادر شهید، سر فرزندش را به سمتش پرتاب کردند. مگر ساده است؟ عزیزان بزرگواری که فرزند دارید، شما دست فرزندتان خون بیاید، یا یک شب خدای نکرده تب داشته باشد زندگی جلوی چشم شما تیره می شود. به خاطر اینکه این مادر فرو بریزد، سر فرزندش را جلوی پایش انداختند، او سر را گرفت پرتاب کرد به طرف دشمن و گفت ما چیزی را که در راه خدا داده ایم پس نمی گیریم. کار از این بزرگتر؟ خیر از این بزرگتر؟ کجای کار هستیم؟ بعد اتفاقا ممکن است یک بار من از یک مظلوم دفاع کنم، اگر به دیگران هم نگویم، برای خودم خیلی بزرگ است! یکی را داشتند حقش را میخوردند، من از او دفاع کردم! خوب این اولین قدم مردانگی است! این که خیلی افتخار ندارد! یک بار جایی به نیازمندی کمک کرده ام، ده بار کمک کرده ام [نباید این عمل را بزرگ ببینم] مگر در روایت فرموده است اگر یک بار همسایه ات را سیر کردی فلان؟ نه، فرموده است اگر شبی سر به بالین گذاشتید و همسایه شما گرسنه خوابید و این را شما بدانید، روایت شریفه در مسلمانی انسان تردید میکند.
- با تبعیت از امام حسین(ع) برای اطعام نیازمندان قدمی برداریم.
اجازه بدهید من دوباره یادآوری کنم. دو سه شب پیش از سروران بزرگوار خواهش کردیم که بیاییم یک همتی بکنیم. ما هم در حد اینکه میخواهیم خودمان را به این ذوات نورانی نزدیک بکنیم، کاری بکنیم. دوستان بزرگوار یک صندوقی را فراهم کرده اند [در هیئت]. در این صندوق قرار است یک مبالغی را ولو اندک هزینه کنیم برای اطعام نیازمندان. عاجزانه به عنوان کوچک این جمع خواهش میکنم بیایید نشان بدهید، بچه های مذهبی، بچه های هیئتی، بچه های پیرو امام حسین(ع)، چقدر عرضه این را دارند که گوشهای از گرسنگان شهرشان را سیر کنند.
هنوز زود است برای این روضهها اما اجازه می خواهم این را عرض کنم روایت داریم روز عاشورا گذشت. پیکر امام(ع) بر زمین بود. امام سجّاد(ع) برای تدفین پدر بزرگوارشان امام حسین(ع) آمدند. ذکر شده است زخم های بسیاری بر پیکر مبارک امام حسین(ع) بود. وقتی بدن امام(ع) را جا به جا کردند، روی دوش امام(ع) زخم کهنهای بود که احساس می-شد بارها زخم شده است و کهنه بود و از این کهنگی آن حس کردند زخم مال جنگهای قدیم است، جنگهای زمان امیرالمومنین(ع) است. از امام سجّاد(ع) پرسیدند. امام(ع) همان طور که اشکشان جاری میشد فرمودند پدر من مانند پدرشان امیرالمومنین(ع) عادت داشت شبانه غذای نیازمندان را به خانههایشان برساند و این زخم جای به دوش کشیدن آن کیسههای غذا است.
فقط اشک ریختن بر اباعبدالله(ع) ثواب ندارد. این اول قدم است. شاید اول قدم هم نباشد.
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
مجنون اباعبدالله(ع) اگر واقعا مجنون اباعبدالله(ع) باشد، باید حرکات و سکنات، اخلاق و سیرت امام(ع) در زندگی او جاری باشد.
- اولیای الهی به خاطر سختی حقگویی، برای انجامش از خدا طلب کمک می کردند.
عرض میکردم. بیان امام سجّاد(ع) در دعا بود که خطاب به خداوند میگویند: به من کمک کن که بتوانم حرف حق بزنم. حرفهایم حرف حق باشد. حرف حق زدن البته خطرات خاص خود را دارد. حضرت موسی(ع) آن وقتی که قرار بود پیامهای الهی را به مردم ابلاغ کند، آن دعاهای مشهور را قرآن کریم از او نقل میکند « قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»۳ چرا؟ این همه از خدا میخواهد برای اینکه بتواند بر زبانش حرف حق جاری کند.
- باید مواظب خطایمان در شناخت حق باشیم.
امام صادق(ع) دعایی دارند که از نظر من خیلی دردناک است برای ما. امام(ع) میفرمایند: «اللَّهُمَّ أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً فَأَتَّبِعَهُ» خدایا حق را آنچنان به من نشان بده که من هم ببینم حق است. «وَ أَرَنِی البَاطِلَ بَاطِلاً حَتَّی أَجْتَنِبَهُ»۴ باطل را هم به من نشان بده باطل باشد. معنی آن چیست؟ به خاطر اینکه ما گاهی اوقات از خطاهای توجهات و دقت-هایمان، از خطاهایی که به واسطه ارتباطمان، دوست داشتنهایمان دشمن داشتن هایمان رخ می دهد، این است که حق را حق نمی بینیم، حق را در رفاقت می بینیم، حق را در فامیلی می بینیم، حق را در جایی که خوشمان می آید می بینیم، حق را در همراه بودن و هم حزب بودن می بینیم. درحالی که این طور نیست. چشمان ما که قوی ترین حس از حواس پنجگانه است، (در یک انسان سالم، قوه بینایی، قوی ترین حس است و معمولا اثرگذارترین حس است) به همین چشم نمی شود گاهی اعتماد کرد. همه این تجربه را داشته ایم که در جاده سراب می بینیم تا نرسیم نزدیکش حس می کنیم آب است. بسیاری اوقات ما چیزی را فقط به واسطه حب و بغض هایمان ممکن است حق ببینیم اما حق نباشد. امام صادق(ع) همین را دارد یادآوری می کند. با این دعا می خواهد همین را به من و شما یاد بدهد که ما باید از بخواهیم که جلوی این خطاهای ما گرفته شود. «اللَّهُمَّ أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً فَأَتَّبِعَهُ» خدایا حق را همان طور که حق است به من نشان بده و به من کمک کن که تبعیت کنم. باطل را هم آنچنان که باطل است.
- معیار حق، خوشامد من یا دوستان من نیست.
امیرالمومنین(ع) روایتی دارند بسیار زیبا است. پیامبر(ص) هم همین سخن را دارند، از امام صادق(ع) هم ظاهرا نقل شده است. می فرمایند: حق را بگو در خوشحالی یا ناراحتی باشد. به لحاظ روانی به آن توجه کنید. گاهی اوقات آن شرایط اضطرابی که برای ما پیش می آید، شرایط اضطراب یا به طرف خوشحالی و خوشایند یا به طرف ناراحتی، باعث می شود آن چیزی که هست را درست نبینیم. عزیزان بزرگوار ما روایت داریم امیرالمومنین(ع) فرمودند وقتی سخنی را می شنوید، نگاه کنید ببینید چه می گوید؛ به اینکه چه کسی این حرف را میزند کار نداشته باشید.۵ خیلی اوقات من اگر رفیقم، دوستم، برادرم، خانواده ام، اطرافیانم حرفی بزنند، می گویم حرف خوبی است. به هر حال آن کسی که به او علاقه ای دارم می گویم سخنش سخن خوبی است. در وقایع اجتماعی هم همین طوریم. همشهریم بگوید، حرف خوبی است، آن شخص دیگر که خوشم نمی آید بگوید، حرف بدی است. کسی که به لحاظ سیاسی خوشم می آید بگوید، حرف خوبی است، آن یکی بگوید حرف زشتی است. خیلی اوقات فراموش می کنیم که معیار حق چیز دیگری است. معیار حق همان حقیقت است، همان مطابقت با کلام الهی و سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) است.
قرار نیست حق را با معیار من و رفاقت هایم بسنجند. و اگر این گونه نیست، انصاف بدهیم جرئت به خرج بدهیم [و از حق تبعیت کنیم] باور کنید این جرئت به خرج دادنها در زندگی برکت دارد.
باز از مواردی که متعدد ذکر شده است و امام حسن عسکری(ع) هم در روایتی ذکرکرده اند این است که می فرمایند مواظب باشید گاهی اوقات از حق دفاع نمی کنید و برکاتی از زندگی شما برچیده می شود.
- تبعیت از حق، در سنت امام حسین(ع)
امام حسین(ع) قبل از قیام عاشورا، در خطبه منا، ببینید می خواهد از حقانیت خودش صحبت کند، می خواهد بگوید مسیری که ما می رویم، جریانش این است. چیزی را که به حاجیان در منا بیان می فرماید این است که من حرفهایم را می زنم «فَاِنْ صَدَقْتُ فَصَدِّ قُونِی». امام معصوم است، می تواند بگوید حرف مرا گوش کنید؛ اما می فرماید اگر دیدید حرفم راست است، تاییدش کنید. «وَ إِنْ کَذِبْتُ فَکَذِّبُونِی»۶ اگر دروغ گفتم، مرا تکذیب کنید. یعنی به دنبال حق باشید.
لحظه به لحظه این حیات نورانی، پیوسته به دنبال این است که [از حق تبعیت، و مردم را به حق دعوت کند].
- اگر حرف ناحق زدیم، اشتباه خود را بپذیریم.
اجازه دهید برخی مصادیق روزمره را خدمت شما یادآوری کنم. خیلی اوقات ما حتی با دوستان، اطرافیان و خانواده خود، درباره موضوعی صحبت میکنیم، او می گوید این طوری است، من می گویم این طوری نیست. از جایی به بعد، متوجه می شوم [حق با من نیست] اما [سخن حق را نمی پذیریم]. اگر خاطرتان باشد شب های قبل یک نکته ای را گفتم خدمتتان که ظاهر طنزی داشت اما در زندگی ما خیلی پیش می آید: اینکه وقتی آدم می افتد ممکن است تا منزل سینه خیز برود. ما گاهی اوقات انقدر مغرور به سخن گفتن خودمان هستیم، که حرف غلط زده ایم، زمین خورده ایم. بابا بلند شو، مرد باش. نه تا خانه سینه خیز می رویم، از حرف نا حق خود دفاع هم میکنیم، شاهد هم می آوریم تا حرفمان جا بیفتد! باور کنید این نه عرضه است، نه انسانیت است، نه دینداری است. انسان با این شیوه، عزت خود را هم مقابل دیگران از دست می دهد. دیگران را چقدر می خواهیم نادان فرض کنیم که تصور میکنیم هرچه دلیل نامربوط برای حرف ناحق قبلی خودم بیاورم، دیگران متوجه نمی شوند. نه این طور نیست! خیلی اوقات دیگران می فهمند و این من هستم که اعتبارم را از دست می دهم و انسانی که نزد دیگران بی اعتبار می شود، این دیگران فرزند، همسر، دوست، همکار و … می تواند باشد، اعتبارش را که در زمینه ای از دست داد، حرفهای دیگر او نیز اعتباری نخواهد داشت.
خیلی اوقات ناراحتی هایی که بین افراد در جامعه پیش می آید و حتی دست به یقه می شوند، عصبی می شوند، تند می شوند، به خاطر چه چیزی است؟ مثلا به خاطر این است که یکی بد رانندگی کرده است و دیگری عصبانی شده است.
عرض من این است که گاهی در این صحنه ها، خود من هم مقصرم اما می گردم ببینم چطور می شود طرف مقابل را مقصر کرد.
و تصور کنید زندگیمان، فارغ از این رفتارهای زشت شکل پیدا کند و این از تک تک ما باید شکل بگیرد. قبول کنید چه گلستانی می شود این جامعه. از جایی من متوجه شدم حرفی که حتی به فرزندم دارم می زنم، اشتباه است و بی جا است، اگر انقدر شهامت ندارم که عذرخواهی کنم، حداقل بگویم من اشتباه کرده ام. پذیرش خطا حتما نیازمند بزرگ منشی است؛ هر کسی توان این را ندارد که خطای خود را بپذیرد.
- خودحق پنداری یکی از آسیب های اخلاقی جامعه
انسان های متدین ما هم همین داستان ها و خطاها را دارند. اجازه دهید در فضای هیئت و فضای دهه محرم خدمت شما این را یادآوری کنم که در این شهر سالها است زیبایی این اجتماعات و عزاداری ها متاسفانه با بعضی از اختلاف های کوچک در هیئت ها که بزرگ می شود، مکدر می شود. سر چه موضوعاتی؟ خیلی دوست دارم یک کسی به عنوان یک پژوهش میدانی در حوزه مسائل اجتماعی، تحقیقی انجام دهد ببینیم چند مشکل از مشکلاتی که در هیئت ها پیش می آید، سر اختلافات قابل توجه است؟ بر سر اختلافاتی که می شود روی آن اختلاف حساب کشید. بعد ببینید تا کجا اختلافات پیش می رود! تا هر کجا که حالش را داشته باشند. یعنی تا هر جایی که نفس داریم از “حرفمان” دفاع می کنیم. حرفمان و نه حق. و البته حرفمان را هم نامش را “حقمان” میگذاریم!
خیلی اوقات این خطا در زندگی ما رخ می دهد که من با دوستم، با برادرم با فرزندم با اطرافیانم، اختلاف پیدا می کنم بر سر حرفی و موضعی که خودم حق می پندارم. مرضی شده است در جامعه ما، خود حق پنداری. یادمان می رود معیار واقعیت، معیار حق، چیز دیگری است. گاهی اوقات علیه ما است، گاهی اوقات با ما است.
یک روایت دیگر از امیرالمومنین(ع) بخوانم و عرضم را جمع کنم. مشابه این روایت از امام صادق(ع) هم هست. در مورد اینکه ایمان چیست می فرمایند: «إنَّ مِن حَقِیقَهِ الإیمانِ أنْ تُؤثِرَ الحَقُّ وَ إن ضَرَّکَ عَلَى البَاطِل وَ إن نَفَعَکَ»۷ ایمان آنجاست که تو حتی اگر به ضررت باشد، راست بگویی و حتی اگر به نفعت بود، دروغ نگویی.
مشابه همین را امام صادق(ع) دارند که می فرمایند: حقیقت ایمان آنجا است که شما بتوانید از حق دفاع کنید ولو به ضررتان باشد و باطل را کنار بگذارید حتی اگر به نفعتان باشد. ۸
فایل صوتی سخنرانی:
——————————
۱. آل عمران: ۱۰۵.
۲. الصحیفهالسجادیه، دعای مکارم الاخلاق.
۳. طه: ۲۵-۲۸.
۴. بحارالانوار ج ۸۶، ص ۱۲۰.
۵. اشاره به روایت: اُنْظُرْ اِلی ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ اِلی مَنْ قالَ. غررالحکم و دررالکلم ، ح۵۰۴۸
۶. بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۸۱-۱۸۵.
۷. بحار الانوار، ج۶۷ ، ص۱۰۶، باب ۴۸ ، حدیث ۲.
۸. بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۶.
دیدگاهتان را بنویسید