دل نوشته شهید خبری (متن و صوت)
شب ششم محرم ۱۳۹۸ / شب شهید عبدالحسین خبری:
او هنرمندی تمام عیار است و صفحه ی زندگی اش همچون پازلی است که هر قطعه اش، بُعدی متفاوت از توانایی هایش را به نمایش می گذارد. نوجوانی که علاوه بر دارا بودن هنرهایی همچون نمایشنامه نویسی، کارگردانی و بازیگری تئاتر ، ورزشکاری است که فوتبال و شنا و تکواندو را دنبال می کند و رزمی کاری قابل است. از طرف دیگر در قرائت قرآن صوت زیبایی دارد و با مطالعات فراوانی که دارد بر معنا و مفهوم آیات قرآن و ادعیه مسلط است و البته گاه تبدیل می شود به مداحی که از اهل بیت(ع) می سراید و روضه خوانی می شود که نَفَسش تأثیر گذار است و از طرفی شوخ طبعی ها و شیطنت هایی که انجام می دهد و به تناسب سن و سالش از خود یک شخصیت شلوغ و پرانرژی و پرجنب و جوش را به نمایش می گذارد.
مجموعه ی هنرمندی های حسین به همین جا ختم نمی شود. قرار گرفتن حسین در مسیر سیر و سلوک الهی و قدم زدن در وادی عرفان و انجام اعمالی در طریق خودسازی، از حسین نوجوانی عارف میسازد که روایت زندگی اش را خواندنی تر می کند.
یقینا باید پردههایی برای حسین در این سیر و سلوکها کنار رفته باشد و او در این خصوص کمتر زبان باز کرده است، چراکه «آنکه را اسرار حق آموختند، قفل کردند و دهانش دوختند» حسین چشمی دارد که گاه نیم نگاهی به آن سوی پرده میاندازد. و الله اعلم . . .
یکی از رفقایش می گفت: همانند دفعات گذشته که میرفتیم نانوایی محل، رفت کنار شاطر و خواست که نانها را از تنور بیاورد بیرون و باز هم همان کارهای همیشگی؛ اینکه هنگام درآوردن نانها از تنور، مکث کند و برای تربیت نفسش، دستش را و صورتش را نگهدارد بالای آتش تنور. اما اینبار اتفاق تازهای افتاد. هنوز چند لحظهای نگذشته بود که حسین بیهوش افتاد کف نانوایی. دویدیم سمتش و به همان حالت او را بردیم خانهشان.
انگار زبانش بند آمده باشد، تا ساعتها حرف نمیزد. فقط سکوت بود و سکوت و ما هرلحظه نگرانتر از لحظهی پیش که بازهم چه حالتی بر او گذشته است. کمکم زبانش به گفتن چندین کلمه باز شد و فقط مدام تکرار میکرد: «آتش خیلی گرم بود . . . خیلی گرم بود . . . خیلی سخت بود . . .!» و ما همینطور زُل زده بودیم به حسین و او انگار نه انگار که کسی کنارش باشد مدام زیر لب به خودش نهیب می-زد:«آتش جهنم رو چطور باید تحمل کنم؟ »
چند روز از آن اتفاق گذشت و حسین همچنان در بستر افتاده بود و در تب میسوخت. همهی این اتفاقات در اثر دیدن صحنهای بود که ما هر روز میدیدیم، اما نمیدانم حسین در ورای شعلههای آتش تنور نانوایی چه میدید که اینچنین قرار از کف میداد.
دوست دیگری از حسین برایم می گفت که اذان مغرب بود که حسین قامت بست برای نماز. من هم در فکر تلافی کتکی بودم که چند لحظه پیش از او خورده بود و اینکه حال حسین را بگیرم.
رفتم و یک ماشین دوخت آوردم. رکعت دوم یا سوم نمازش بود که رفت سجده. ماشین دوخت را گذاشتم روی پایش. خواستم شوخی کنم و فقط کمی اذیتش کرده باشم. کمی آن را روی پایش فشار دادم که ناگهان منگنهی ماشین دوخت تا ته رفت توی پای حسین.
حسین همچنان در سجده بود. انگار نه انگار که منگنه، پایش را زخمی کرده است. آخ هم نگفت و نمازش را قطع نکرد. حسابی ترسیدم. نمیخواستم اینطوری بشود. قصدم شیطنت بود و خواستم فقط کمی اذیتش کرده باشم.
سریع منگنه را از پای حسین بیرون کشیدم. باز هم تکان نخورد و آهی نگفت. متعجب مانده بودم. هنوز توی سجده نماز بود. خون از پای حسین جاری شده بود. پایش را بستم و باز هم هنوز حسین در سجده بود.
نمازش که تمام شد، عذرخواهی کردم و او هم با لبخند گفت:«فراموشش کن»
آری از حسین خبری می گویم ، نوجوانی که در وصیتنامه ساده ، اما پر محتوایش که نشان از اتصال به نوری لایتناهی دارد، می گوید:
نمی دانم که شهید در نزد خدا چه ارزشی دارد و هر کس شهادت را درک کند دیگر کسی نمی تواند جلوی او را بگیرد و اگر بداند خدا چه نعمتهائی به شهید میدهد و از همه بالاتر عشق به خداوند است و فقط خدا را می طلبد و خدا نیز او را می طلبد. چه عشقی است و چه رابطه ای عجیب و واقعا الله اکبر کسی که نمیداند شهادت یعنی چه.
نمی فهمند شهادت یعنی عشق. کلمۀ دیگر را جرات نمی کنم که بگویم اگر نه ، کلمۀ دیگر را می گفتم . اینها را که می گویم همه الفاظ هستند و حقیقت چیز دیگری است. فقط شهید شهادت را درک می کند و خدا شهید را.
بدنیا فقط دل نبندیم دنیا ما را مانند آهنربا نکشد. شیطان آهنربا است ما آهن . خدایا چه کسی می تواند خودش را نگه دارد مگر اینکه تو او را نگه داری .
هر کس لیاقت نداشته باشد بی تعارف می گویم نباید مسئول باشد .هر کس تقوای ضعیفی دارد باید خودش کنار برود چرا که در قیامت سئوال میکنند تو که میدانستی لیاقت این مسئولیت را نداری چرا قبول کردی .
گریه کنیم که گریه کردن آتش جهنم را خاموش و قلب را پاک و مقرب خدا می کند. امام صادق ( ع ) میفرماید : بخود فشار بیاورید تا به اندازۀ بال پشه ای اشک بریزید. می گوید بال پشه ای! چرا بال پشه ای؟ چرا صورت خود را شستشو نمی دهی با گریه برای خدا تا صورتت بر آتش جهنم حرام شود.
دوست داشتم و امیدوارم شیعۀ علی ( ع ) باشید. فاصله شیعۀ علی و گناه، فاصلۀ مغارب و مشارق است. از گناه دوری کنید. دنیا عبث نیست و سرگرم نشوید با دنیای نا پایدار که اگر شیعۀ علی ( ع ) شدید انشاءالله علی ( ع ) انتظار شما را میکشد .
آری همه ی این واژه هایی که با هم مرور کردیم، روایت نوجوانی است که اوج کمالش یعنی شهادتش در ۱۶ سالگی رقم می خورد و دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
حسین و شخصیت کامل و جامعش می تواند بهترین الگو برای فرزندانمان باشد. بیایید نگذاریم گنجینه ای مثل شهید عبدالحسین خبری، ناشناخته بماند. بیایید قهرمانان شهرمان را بشناسیم و بشناسانیم. بیایید حسین را تکثیر کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید