مروری کوتاه بر شخصیت والامقام ام العباس(ع)، حضرت ام‌البنین(س)

متن زیر یادداشتی است به قلم حجت الاسلام مصطفی محجوب درباره زندگی حضرت ام البنین(ع) که به ماسبت سالروز وفات آن حضرت(ع) در ذیل می آید.

نامش فاطمه بود، دختر حزام، مادرش لیلی دختر مالک و عمویش لُبید شاعر؛ بانـویی بصـیر، شجـاع، سخـنور و…

امیرمؤمنان علی(ع) چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه(س) از برادرش عقیل ڪه نسب‌شناس بود، درخواست ڪرد همسری از خانواده‌ای #اصیل و #شجاع برای او انتخاب ڪند و عقیل نیز طبق سفارش مولا علی(ع)، فاطمه دختر حزام را برای او برگزید و درباره اش گفت:
«اِنه لَیسَ فِی العَرب اَشجَعُ مِن آبائها و لا أفرس»: درمیان عرب شجاع‌تر و سوارکارتر از پدران او وجود ندارد….

همسر مولا بود اما خود را کنیز فرزندان فاطمه(س) می دانست و فرزندانش را نیز #فدایی فرزندان فاطمه(س)…

گفته‌اند گاهی قنداقه عباس(ع) را می گرفت و دور سر حسین(ع) می چرخاند و رسم بلاگردانی برای حسین (ع) را به او می‌آموخت…

بی سبب نبود ڪه هرگز دیده نشد، #عباس رشید او، با آن هیبت و شجاعت و با آن مرتبه از علم و فقاهت، حتی یک قدم از برادر پیش‌تر بگذارد یا در حضور برادر سخن بگوید ، هر چه بود سمعا و طاعتا بود و بس…

و بسیار گفته اند و شنیده ایم هنگامی ڪه خبر شهادت فرزندانش را آوردند، او بی تاب شنیدن خبری از حسین(ع) به راوی گفت: رگ قلبم را پاره کردی. بچه‌هایم و آنچه در آسمان است فدای اباعبدالله(ع) از #حسین بگو!

این بانوی بزرگ پس از واقعه کربلا نیز پا به پای زینب ڪبری(س) به امر پیام رسانی همت گماشت و سال‌ها در بقیع می ایستاد و به بهانه عزاداری برای فرزندانش قصه ڪربلا و مظلومیت اهل بیت(ع) را باز می گفت و از چهره منفور و #جنایت پیشه بنی امیه پرده برمی داشت…

حضرت فاطمه‌ی ام البنین(س)، پس از عمری فداڪاری، ایثار و مجاهدت در راه #دفاع از اهل بیت(ع) در روز ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ هجری، دیده از جهان فرو بست اما نامش برای همیشه در تاریخ ماندگار شد، تا مقتدای تمام مادران شهیدی باشد ڪه سخاوتمندانه فرزندان شان را فدای دین و دفاع از #ولایت می کنند.

تقدیم به ام الشهدا، حضرت ام البنین(سلام‌الله‌علیها) و مادران و همسران شهدا…

باید مادر باشی تا بدانی عشق به فرزند، با دلت چه‌ می‌کند…

باید مادر باشی تا بدانی با هر افتادن و برخاستن فرزندت، چگونه قلبت فرو می‌ریزد…

باید مادر باشی تا بدانی، چه حالی می‌شوی و چه عالمی بر سرت خراب می‌شود، اگر به تو خبر بدهند….

-اصلا زبان به گفتن نمی‌چرخد، خدا برای هیچ مادری پیش نیاورد-

اما
من مادری را می‌شناسم، که در یک روز، نه یک پسر که خبر رفتن چهار جوان رشیدش را، به او دادند، اما او فقط می‌گفت:
«اخبرنی عن ابی عبداللّه الحسین(ع)»
یعنی این حرف‌ها را رها کن، از حسین برایم بگو….
گفتند عبدالله‌ات ، عثمانت ، جعفرت….
و او هر بار می‌گفت: از حسینم خبر دهید!

گفتند عبااااست نیز، عباس دلاورت، عباس رشیدت، عباسی که قمر العشیره بود، یک قبیله دل در گروه مهرش داشت…

اما باز هم او فریاد زد: «اولادی و مَنْ تحتَ الخضراء کُلُّهم فِداءٌ لاَبی عبداللّه الحسین(ع)»: فرزندانم و آنچه زیر آسمان است جملگی فدای اباعبداللّه الحسین(ع)….
گفتند: حسینت نیز… و تازه وقتی خبر شهادت مولایش را شنید ناله سر داد و گریست و با آه و دردی که از اعماق قلبش می‌آمد، گفت: قد قَطّعتَ نیاطَ قلبی
«آه که بندهای (رگ‌های) قلبم را پاره پاره کردی»

آری آن روز تو آن‌گونه خودت و چهار فرزند رشیدت را فدایی ولایت کردی، تا سرآغازی باشی برای تمام مادرانی که دل در گرو ولایت دارند و صحنه‌هایی شگفت را با تن قطعه قطعه فرزندان‌شان می‌آفرینند، صحنه‌هایی که عالمی را به تحیر و تحسین وا داشته است.

سلام بر تو، فاطمه‌ی ام‌البنین، مادر ماه و همسر خورشید و سلام به تمام مادران و همسران شهدا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *