متن سخنرانی استاد عبداللهی – شب اول محرم ۱۳۹۷

«باسمه تعالی»
سخنرانی استاد حسین عبداللهی؛ محرم سال ۱۳۹۷
شب اول: لزوم دفاع از مرام و مکتب حسینی
و
مسئولیت پذیری نسبت به خدا و جامعه

  • دشمنان درباره لزوم بزرگداشت واقعه عاشورا و گرامیداشت نام و یاد اباعبدالله (ع) و اصحاب ایشان، شبهاتی را مطرح می کنند. ما باید ذهن جوانان را در برابر این شبهات، مسلح کنیم.
  • بهترین مسیر پاسخ به این نوع شبهات، ارجاع آنان به آیات قرآن کریم است؛ زیرا این شبهات قبل از زیر سوال بردن تشیع، قرآن کریم را زیر سوال می برند.
  • در قرآن کریم اولیای الهی پس از گذشت هزاران سوال بزرگ داشته شده اند و دلیل این بزرگداشت، ارج نهادن بر ارزش های بزرگی است که این افراد به آن متخلق بودند؛ دلیل بزرگداشت اباعبدالله (ع) و عاشورا نیز فضایل حاکم بر آن است.
  • منشا تبرک جستن به آثار اولیای الهی نیز قرآنی است و در سوره یوسف به برکت پیراهن یوسف در شفای چشمان حضرت یعقوب اشاره شده است.
  • یکی از ارزش های والای کربلا، تعهد و مسئولیت پذیری در قبال خدا و مردم است.
  • ایمان منحصر در عبادات فردی نیست و دو بال دارد: خضوع در برابر خدا و مسئولیت پذیری اجتماعی.
  • جلوه های باشکوهی از ارزش و حرمت اجتماع را در کربلا می توان دید.

 

IMG_0270-copy

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.
قال الله فی محکم کتابه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین»‏ [۱]
ان شاءالله تحت توجهات خاصه حضرت بقیه الله الاعظم، ارواحنا فداه قرار بگیریم، صلواتی ختم بفرمایید.
«او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان در پی او بشکنند، قالب تن را قفس» [۲]
باز هم محرم آمد و بیان درس های بسیار بسیار بزرگ، موج آفرین و درس آفرینی برای جامعه بشری. امیدواریم در این شبِ اول، خداوند متعال نام ما را در لیست آن کسانی قرار دهد که هر قدمی که در مجالس اباعبدالله (ع) بر می داریم، به مرام و منش و سجایا و کرامت های اخلاقی آن حضرت هم متصل تر و نزدیک تر بشویم، صلواتی ختم بفرمایید.
لزوم دفاع از مرام و مکتب حسینی در برابر شبهات
من برای ورود به این چند شبی که قرار است در خدمت شما باشم، مطلبی را انتخاب کردم، تحت این عنوان که باید از مرام و مکتب حضرت دفاع کرد. ما در زمانه عجیبی زندگی می کنیم. در زمانی زندگی می کنیم که محدودیتی برای رد و بدل کردن اطلاعات نیست. ما زیر امواجِ ضلال هستیم. باید دفاع کنیم، شبهه ها زیاد است.
اگر خبرنگار بی بی سی الان بیاید در این جمع بگردد و از ما بپرسد: شما برای چه این جا جمع شده اید؟ و بعد ما هم بگوییم برای امام حسین (ع) جمع شده ایم و بعد او هم سوال بپرسد: «دیگر بس نیست ۱۴۰۰ سال است از حسین (ع) می گویید؟ خوب دیگر کافی است! چرا شخم می زنید؟ و چرا دوباره احیا می کنید؟» یک دلیل قانع کننده ای جوان امروزی قرن بیست و یکمی باید در دستش باشد و الّا کلاه پس معرکه خواهد افتاد. ممکن است با شبهه ها جوانان ما لیز بخورند.
[در شبهه پراکنی ها القا می کنند که] دلیلی بر این پرچم ها نیست، بر این حسینیه ها نیست، برای این سینه زدن ها نیست، برای این منابع نیست. می گویند این ها را و در کتاب هایشان می نویسند، رسما هم اعلام کردند. ما چه جوابی داریم برای این سوالات؟ ما چه طور می توانیم از مرام و مکتب خودمان دفاع کنیم؟
شیعه باید باهوش باشد، شیعه باید زرنگ باشد. ما چاره ای جز جواب دادن هم نداریم، برادران و خواهران. دشمن کارش شبهه پراکنی است؛ نه می شود درِ دهان او را بست، نه ما می توانیم درِ دهان او را ببندیم.
این هجمه های عظیمی که می کنند، این سرمایه های خیلی وسیعی که در اینجا خرج می کنند، برای همین است؛ برای این است که اعتقادات ما را بکوبند. ما باید مسلح به جواب باشیم. یک جوان موفق شیعی کسی است که در کنار محبت، عشق و علاقه ای که به ابا عبدالله حسین (ع) اظهار می کند، بتواند از شیعه بودن خودش هم دفاع کند، بتواند مثل حبیب بن مظاهر و امثال او بگوید: شیعه علی آل الرحمن و شیعه ابوسفیان آل شیطان است، [۳] در زیر خنجرها هم بتواند این حرف را بزند. این ها خیلی مهم است.

آیات قرآن کریم بزرگترین دلیل بزرگداشت یاد و نام اباعبدالله (ع)
برای سوق دادن ذهن جوانان به این مطلب، سوال را باید ببریم عقب تر؛ من می گویم بهترین شیوه برای جواب دادن به این سوالات [پیرامون بزرگداشت یاد و نام اباعبدالله (ع) و عزاداری برای ایشان]، قرآن است. خود خدا هم چنین کاری را انجام داده است. یعنی اگر این شبهه را یک وهابی به ما بگوید و بپرسد، باید در جواب او گفت «تو اول اعتراضت به دل قرآن خواهد خورد؛ شما باید اول از خدا بپرسی که چرا این کار را می کنی! چرا ول نمی کنی یک اسم را وقتی گرفتی؟ ۱۰۰۰ سال، ۲۰۰۰ سال همین طور هی ذکر می کنی و این نام را مرتب تکرار می کنی، چرا؟ به چه دلیل؟ به چه منطقی؟» کدام کارها؟ کجای قران می گوید؟ «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ» [۴] «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیل» [۵] و «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى‏» [۶] این ها چرا خدا می گوید؟ ببینید، بهترین جواب و مسیری که می شود معرفی کرد، خود قرآن است.

بزرگداشت اولیای الهی در قرآن، بهانه ای برای گرامیداشت ارزش های اخلاقی
برادران و خواهران، قرآن وقتی نام شخصی را می آورد، به سرعت شخصیت او را کنارش می آورد. وقتی خداوند نام شخصی را می آورد بسنده نمی کند روی نام او، اصلا هم توضیح نمی دهد فیزیک آن شخص را، بلند قد بود، کوتاه قد بود، فلان بود؛ اصلا چنین چیزی را در قرآن نداریم معمولا. قرآن هر وقت نام یک شخص را می آورد به عنوان یک الگو، به عنوان یک قله، به عنوان یک اسوه، سریع یکی از ارزش ها و سجایا و کرامت های اخلاقی را همراه نام او می کند، برای این که بگوید من عاشق چشم و ابروی احدی نیستم حتی ابراهیم، حتی اسماعیل، حتی اسحاق، حتی پیغمبران؛ اصلا پیامبران اگر پیغمبر شدند، به خاطر آن سجایا و کرامت های آن هاست. ببینید قرآن وقتی می خواهد پاسداشت صداقت بکند، همین حرف را می زند. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» [۷] ابراهیم صداقت داشت، دورو نبود، اهل ریا نبود. در آن کوه آتش هم که او را انداختند دست از اعتقاد راسخ و صحیح خودش بر نداشت. «صِدِّیقا»ً این مهم است. ابراهیم را نام می برد، صدیق است. خدا وقتی بخواهد نام شخصی را ببرد، به چیزی او را گره می زند، فرا زمان و فرا مکان. به چیزی گره می زند فرا زمان و فرا مکان. صداقت نه زمان می شناسد و نه مکان. در هر سرزمینی صداقت خوب است و دروغ بد است. در هر زمان و قرن و عصری صداقت به مردم مثل آب و نان شب آنها می باشد. خدا نام ارزش ها را می برد «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ» چرا؟ «إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْد» [۸] آدم خوش قولی بود. امان از بد قولی، چه قدر از خانواده ها را که متلاشی کرده است، چه قدر از رفاقت ها را که بهم ریخته است، چه قدر از سیاستمداران را از چشم ملت انداخته است. صداقت، خوش قولی، صدق وعده، مگر شما می توانید یک جای از تاریخ پیدا بکنید، یک شهری را در این عالم پیدا بکنید که نیازی به اینها نداشته باشد. حالا کار خدا توجیه بردار است یا نه؟ یک عَلَم را می آورد وسط، می گوید مثل این باشید «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ کانَ مُخْلَصا» [۹] موسی ادم با اخلاصی بود. شما بگردید، ممکن است ده ها آیه دیگر هم با این مضامین پیدا بکنید. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَم» [۱۰] زنان را هم قرآن نام می برد؛ نجابت همیشه باید باشد؛ پاک دامنی همیشه باید باشد؛ جوانان همیشه باید مثل مریم باشند. چرا نام نبرد؟ وقتی این آموزه ها ربطی به مکان و زمان ندارد باید همیشه تاریخ قرآن خوانده شود. «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوب»‏ این ها را نام ببر چرا «أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصار» [۱۱] آدم های با بصیرتی بودند. امان از جامعه بی بصیرت. امان از جامعه ای که دوست را از دشمن تشخیص ندهد. این چیز تازه ای نیست.

تبرک جستن به آثار اولیای الهی، منشأ قرآنی دارد.
وهابیت خیلی از شبهاتی را که به شیعه وارد می کند، به دل قرآن می زند آن شبهه را. وقتی به شیعه اشکال می کند که مثلا، چرا شیعه تبرک به آثار بزرگان و پیغمبران می جوید، چرا ضریح می بوسد، چرا فلان شیء را احترام می کند، دقیقا پیامبران را خانه شان را خراب کرده است. چرا باید پیراهن یعقوب به یوسف بیاید بر چشمان یعقوب مالیده شود. مگر یوسف نبی همین صحبت را نکرد؟ گفت که این پیراهن را ببرید بر صورت پدرم بیندارید که شفا پیدا کند. خدایی که شفا دهنده است با پبراهن هم شفا می دهد. [۱۲] خیلی از این شبهات را به هوش باشید باید برگردانید به منشأ آن. این طور هم نیست که اینها می گویند؛ پیاز داغش را بی خود زیاد می کنند.

دلیل بزرگداشت کربلا، ارزش ها و فضایل حاکم بر آن است.
در قصه ابا عبدالله حسین (ع) هم همین است. ما حرکت امام حسین (ع) را هم اگه زنده نگه داشتیم، چون گل به گل کربلا، ثانیه به ثانیه، نقطه به نقطه عاشورا و کربلا ارزش است، فضیلت است، کرامت است و در برابر آن رذیلت است، زشتی است.

تعهد و مسئولیت پذیری، ارزش والای اباعبدالله (ع)
یکی از آن ارزش های بسیار بزرگی که امام حسین (ع) و به عبارتی قبل از او قرآن زنده کرده است و در زمان ما هم خیلی مهم است و جوهره دینداری ما را هم همین تشکیل می دهد، تعهد و مسئولیت در برابر دو چیز است: اول در برابر خدا و دوم در برابر مردم. این را من باید توضیح بدهم امشب که چه طور امام حسین (ع) در برابر مردم احساس مسئولیت می کرد و در برابر خدا هم احساس مسئولیت کرده است و اساس عاشورا و ریخته شدن خون امام حسین (ع) از همین جا نشأت گرفته بود: وظیفه ای که در برابر خدا و مردم داشت.

از منظر قرآن، اساس دین بر پایه وظایف فردی و اجتماعی استوار است.
اول از قرآن بگویم. جوهره دین چیزی جز این نیست: وظیفه های فردی و وظیفه های اجتماعی. خدا فردی ترین وظایف را مخلوط کرده است و گره زده است به اجتماعی ترین مسائل و وظایف. ایمان یک چیز قلبی است قرآن می گوید من قبول ندارم ایمان فقط فردی باشد؛ من ایمان به خدا را در کنار ایمان به قداست مردم و اجتماع می خواهم غیر از این نه.

ایمان منحصر در عبادات فردی نیست.
مؤمن تک بعدی من ندارم؛ اگر ایمان از واژه های دین من است من تک بعدی مؤمن نمی خواهم. من آدمی را که فقط اهل وظیفه های فردی باشد، مؤمن نمی دانم. کجا این را می گوید: سوره انفال آیه سه و چهار: «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون‏ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» ایمان دو تا بال دارد. یک خضوع در برابر خدا؛ نماز می خوانی آفرین، روزه می گیری احسنت، اما اجتماع در چشمان تو چه جایی دارد؟ شکم های گرسنه را تو چگونه می بینی؟ دختران دم بخت بی جهیزیه را چگونه می بینی؟ خوابت هم می گیرد اصلا؟! غم به دلت آمده؟ یتیمان در جلوی چشمان تو هستند؟ اگر نیستد مؤمن نیستی. اگر هستند بله «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» این مؤمن حقیقی است.
گفتند یکی از این محتکرانی که گرفتند و اسمش اعلام شده که باید دستگیر شود هنوز از حج برنگشته است! ایمان است؟! میلیاردها تومان پوشک احتکار بکنی، میلیاردها تومان حبوبات احتکار بکنی، لوازم خانگی احتکار بکنی، بعد بروی مکه «لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک» بر سرت بخورد! سعدی چه خوب می گوید:
از من بگوی حاجی مردم گزای را کو پوستین خلق به آزار می درد
حاجی تو نیستی شترست از برای آنک بیچاره خار می خورد و بار می برد [۱۳]
حاجی [اصلی] شتر است؛ در حال حاضر شتر این هواپیماست. حاجی هواپیماست؛ تو نیستی. ایمان توأم است بین وظایف فردی و اجتماعی.

در قرآن، مسائل اجتماعی در کنار اعتقاد به توحید آمده است.
برادران و خواهران ما از توحید بزرگتر، واژه نداریم. خدا توحید را در کنار یک مسئله اجتماعی ذکر می کند. چقدر زیباست: «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُه‏» غیر از خدا، خدایی نیست. بعدش چه؟ این عرش است. بعد کجا می آید؟ بعد می آید در بازار: «فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُم‏» [۱۴] مردم را سرکیسه نکنید. حالا خب بله، خدا یکی است. بعدش، بازارتان چطوراست؟ «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُم‏» مردم را به ضرر نکشانید وضعشان را، بدبخت و بیچاره نکنید مردم را. یک سکه دو میلیونی را به چهار میلیون و هفتصد هشتصد نکشانید، یک دلار سه چهار هزار تومانی را به سیزده هزار تومان نکشانید. این انصاف است؟ «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُم‏» بله، خدایی جز خدا نیست. بله، «لا اله الا الله» بگویید «تفلحوا» [۱۵] رستگار می شوید؛ اما خدا کجاست؟ این که نام خداوند است! خودش کجاست؟ «فَأَوْفُوا الْکَیْلَ» درست وزن کنید.

ظلم اقتصادی به مردم از منظر قرآن کریم، نوعی طغیان است.
در سوره الرحمن چقدر زیبا می گوید «أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزان» [۱۶] طغیان نکنید با ترازو. قوم مغول ها تنها طاغی نبودند، به خدا بعضی از افرادی که الان لو رفتند از مغول بیشتر خیانت کردند. «أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزان‏» با این مسائل مالی طغیان نکنید در اجتماع. طغیان را خدا در مورد فرعون به کار برده، در مورد آدم هایی که در مسائل اقتصادی هم مردم را سر کیسه کردند هم به کار برده است. ای موسی برو طرف فرعون «إِنَّهُ طَغى‏» [۱۷] طغیان کرد. این آدم هایی که اینگونه وضع مردم را به هم می ریزند [هم از نظر خداوند] طغیان می کنند: «أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزان‏».

اغلب اوصاف مؤمنان در قرآن، خصوصیات اجتماعی است.
خب این ها نکات مهمی است. خداوند اجتماع را در کنار مسائل فردی، عبادات فردی می خواهد. منشور و قانون مؤمنین را خداوند در سوره مؤمنون طی شش خصوصیت بیان می کند. من از شما سؤال می پرسم، چند مورد از این خصوصیات فردی و چندتاشان اجتماعی است؟ شمردید هیچ وقت؟ هیچ وقت این طور به قرآن نگاه کردید؟ وظایف فردی، عبادت های فردی و عبادت های اجتماعی. ببینید قرآن رنگ و بوی اجتماع درش چقدر پررنگ است. آنهایی که دین را تعریف می کنند به یک دین فرد گرا، دین انزوا، [در واقع دین را] تحریف کردند نه تعریف؛ اشتباه دارند تعریف می کنند. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون‏» [۱۸] شش خصوصیت قرآن برای مؤمنین بیان می کند. چهار مورد آن اجتماعی است و دو مورد آن فردی است. آن دو مورد فردی را هم می شود طوری معنا کرد که احترام و قداست مردم و اجتماع به دست بیاید. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون‏» یک: «الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُون» [۱۹] ‏بله در نمازشان خشوع دارند. دو: «وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏» [۲۰] آدم هایی هستند کارهای بد، پلید و بیخود در اجتماع انجام نمی دهند؛ اجتماع را به هم نمی ریزند. سوم: «وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُون‏» [۲۱] دست به جیب اند. فقط قنوت دست بالا نمی کنند. به فکر مشکلات اقتصادی مردم هم هستند. [چهارم]: «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون‏» [۲۲] به نوامیس مردم طمع نمی کنند. شهوتران نیستند. پنجم: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون‏» [۲۳] امانت هایی را که می گیرند و عهدی را که با کسی می بندند رعایت می کنند، زیرش نمی زنند همین طوری الکی [ششم]: «وَ الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُون‏» [۲۴] دو خصوصیتشان را اگر فردی حساب کنیم (محافطت بر اوقات نماز و خشوع در نماز) چهار مورد دیگر می شود اجتماعی. لغو انجام نمی دهند، زکات می دهند، شهوتران نیستند و امانت دار مردم هم هستند. این دین است، اینها مؤمنان واقعی هستند، این منشور ایمان است.
تندترین تعبیر ها را خداوند متعال برای کسانی به کار می برد که نظام اجتماع را به هم می زنند. «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّه‏» [۲۵] من از شما سوال می پرسم، این جمله را قرآن درباره چه کسی به کار برده؟ درمورد بی نماز ها؟ نه، کار بدی می کنند نماز نمی خوانند، خیلی هم بد می کنند. اتفاقا قرآن وعده به عذاب داد به بی نمازان. به کسانی که اهل روزه نیستند؟ نه. به کسانی که ربا می خورند [اشاره دارد]. دقت می فرمایید. تندترین تعبیرها، تعبیر هایی است یا قسم هایی است [درباره افرادی که] نظم اقتصادی جامعه را به هم می زنند. یکی دیگر از تعبیر های بسیار تند، در سوره توبه است. آیه ۳۴ و ۳۵ کسانی که سکه برداشت می کنند، آن هایی که گنج به راه می اندازند: «الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ» کسانی که سکه های بازار را جمع می کنند، فضه و هم چنین طلا، ذهب. «وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّه‏» این گردش مالی و اقتصادی صحیح جامعه را مختل می کنند. «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیم‏» ما دمار از روزگار اینها در می آوریم. «یَوْمَ یُحْمى‏ عَلَیْها» این ها را داغ می کنیم، این سکه ها را «یُحْمى‏ عَلَیْها» سه جا می زنیم: یک پیشانی «فَتُکْوى‏ بِها جِباهُهُم‏» دو «وَ جُنُوبُهُمْ» به پلوهایشان می زنیم. سه «وَ ظُهُورُهُمْ» و کمر هایشان را داغ می کنیم؛ و بعد به او می گوییم «هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ».

شگفتی اندیشمندان جهان از ابعاد اجتماعی دین اسلام
این قرآن است. فرد محترم است، ایمان فردی محترم است، اجتماع هم محترم است. کانت یکی از فلاسفه معروف آلمانی است. اسم او را شنیده اید. می گوید من از دین اسلام از سه چیزش خوشم آمده است: از پیامبرشان خوشم آمده است زیرا یک پیامبر منزوی شلخته نیست. مردی بسیار مقتدر در وسط گود است که همه جا را دارد مدیریت می کند و برنامه مدیریت برای دنیا دارد. دوم زکات، برنامه دقیقی است زکات و خمسی که در اسلام مطرح شده است، و سوم جهاد. حالا اگر آقای کانت می دانست که خدای متعال خیلی بیش از اینها فرموده است، کانت که دیگر کتاب های دینی ما را نخوانده است که ببیند خداوند متعال چقدر مثل نخی که از بین دانه های تسبیح رد می شود، عبادت های اجتماعی را، فعالیت های اجتماعی را، ایمان به خدا در عرصه اجتماع را و تبلورش را از میان همه عبادت ها رد کرده است، قطعا شگفتی بیشتری از خودش نشان می داد. شاید کانت نمی دانست که حج ما هم با قربانی باید تمام بشود. شاید آقای کانت نفهمیده بود که روزه ماه رمضان ما هم باید با زکات فطره پایان پیدا کند. شاید آقای کانت نفهمیده است که اگر کسی قسمی را بشکند بی جهت، باید ده فقیر را سیر کند، اگر کسی روزه ای را در ماه رمضان بی جهت بخورد، باید شصت فقیر را اطعام بدهد.چه خبر است؟ این همه حرمت و قداست اجتماع! خیلی مهم است!
در روایتی آمده است که شهیدی از طایفه بنی نجار در بهشت معطل می ماند برای سه درهمی که بدهکار یک یهودی است. [۲۶] سه درهم! بدهکار یهودی! یک شهید! اوج حترام و قداست اجتماع است. ننگ بر کسانی که حرمت اجتماع را بهم می ریزند. خیلی مهم است.

ارزش و حرمت اجتماع در کربلا
یکی از جریان ها و جاهای شورانگیز کربلا، حرمت اجتماع است. امام حسین (ع) وقتی وارد سرزمین کربلا می شود، سرزمینی که همه متحدد شده اند و سی و اندی هزار نفر قرار است شمشیرها را در سینه اباعبدالله (ع) فرو ببرند، امام وارد که می شوند، اول این زمین را می خرند به شصت هزار درهم. [۲۷] می خواهند بکشند شما را آقا! بله، من که جای غصبی نمی توانم کشته بشوم، نمی توانم به خاک سپرده بشوم. شورانگیزترش بکنم برای شما، این جمله کمتر گفته شده است، من بخوانم لذت ببرید وقتی شب عاشورا فرا می رسد، همان وقتی که یک نفر هم برای امام یک نفر است، یک لشکر است، «نادِ اَنْ لا یُقْتَلَ مَعی رَجُلٌ عَلَیْهِ دَیْنٌ» [۲۸] امام حسین (ع) فریاد می زند هر کس یک درهم از مردم بر گردنش است، در کربلا نماند، من نمی خواهم با من شهید شود. کسی بلند شد و گفت آقا خانم من دین مرا پرداخت می کند. امام فرمود: نه خانم ها معمولا دست پولی ندارند و آقایان کار می کنند معمولا. تو برو دینت را ادا کن و در کربلا نمان. این صدای رسای حرمت اجتماع است. احترام به جامعه است، ایمان اجتماعی است.
و باشکوه تر آن است که مجلسی نقل می کند که طایفه بنی اسد زخم هایی بر بدن امام حسین (ع) دیدند کهنه تر از زخم های شهمشیر و خنجر. به آقا زین العابدین (ع) عرض کردند آقا اینها چه زخمی است؟ فرمود: جای انبان های نان و خرمایی است که سالیانی حسین بن علی (ع) به در خانه فقرا برده است. [۲۹] حرمت اجتماع. کنار نماز ظهری که در کربلا خواند آن هم تازه به جماعت، این موارد را هم باید دید، خیلی مهم است.
و در آخر این را هم عرض بکنم که فردی پانصد درهم قرض داشت و به حضرت عرضه داشت که قرار است قرضم را بدهم اما پولی دستم نیست. حضرت فرمود هزار درهم به تو می دهم پانصد درهم آن برای دست و پا کردن کاری.

طهارت اجتماع با فعالیت های اجتماعی ممکن است.
برادران، خواهران، طهارت اجتماع را ما نیاز داریم. طهارت اجتماع، با عبادت های اجتماعی ما است. با عبادت های فردی ما نیست. در عین حالی که ختم صلوات های خانگی ما خوب است، در عین حالی که نمازهای مستحبی ما خوب است، در حالی که تسبیح گذرانده ما خوب است، اما دزدی از جامعه کم نمی شود، اما آمار طلاق را پایین نمی آید، اما آمار تن فروشی پایین نمی آید. اینها خوب است اما عبادت های اجتماعی را باید بلند کرد، فعالیت های اجتماعی را باید زیر بغلش را گرفت و اینها را بلند کرد. در این زمینه باید فکری کرد. «أَنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّه‏» ای مردم انفاق کنید «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» [۳۰] هلاک نکنید جامعه را. به خدا آن سرمایه داری که انفاق نمی کند، خود را بدبخت کرده است. از یک جامعه ای که از آن فقر می بارد، او و مال او هم امنیت ندارد. آیه عجیبی است! این یک آیه. و آیه ۱۰۳ از سوره توبه هم عجیب است؛ ای پیامبر تطهیر جامعه را اگر ای پیامبر می خواهی، فقط عبادت های فردی را نخواه، عبادت های اجتماعی را هم بخواه «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَه» فعالیت های اجتماعی را از اینها بخواه، وقف، صدقات و … را راه بینداز. اینها طهارت در جامعه ایجاد می کند.
و آن جمله معروف نهج البلاغه «إِذَا بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاه‏» [۳۱] وقتی اغنیا وظایف مالی خود را انجام نمی دهند، فقر زیاد می شود و مشکلات یکی پس از دیگری به وجود می آید.
تمام کلام در این است که سید الشهدا (ع) در کنار آموزه های قرآنی این آیات اجتماعی را خوب نشان داد به همه که من از خون گلوی اصغر می گذرم اما جامعه را اینچنین آشفته دوست ندارم ببینم که هر کی به هر کی بشود.
خدایا به محمد و آل (ع) قسمت می دهیم، به اباعبدالله (ع) قسمت می دهیم که هر لحظه و آنی که بر ما در هیئات مذهبی در این مجالس می گذرد، ما را به منش و سیره ایشان نزدیکتر بگردانی.

 

صوت سخنرانی:

حجة الاسلام عبداللهی - سخنرانی
حجة الاسلام عبداللهی - سخنرانی
01_sokhanrani_abdollahi_970619.mp3
13.5 MiB
134 Downloads
اطلاعات بیشتر

۱. توبه: ۱۱۹.
۲. میرزا فتح الله قدسی متخلص به فواد کرمانی.
۳. مالک بن انس کاهلی، از یاران اباعبدالله (ع) در میدان چنین رجز می خواند:
«آلُ عَلِیٍّ شِیعَهُ الرَّحْمَنِ وَ آلُ حَرْبٍ شِیعَهُ الشَّیْطَان‏
آل علی پیروان رحمان و آل حرب (ابی سفیان) پیروان شیطان‌اند».
(الأمالی( للصدوق)، ص۱۶۱؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۴، ص۱۰۲) رجز فوق را به «انس بن حارث کاهلی» نیز نسبت داده‌اند.
۴. مریم:۴۱.
۵. مریم:۵۴.
۶. مریم:۵۱.
۷. مریم:۴۱.
۸. مریم:۵۴.
۹. مریم:۵۱.
۱۰. مریم:۱۶.
۱۱. ص:۴۵.
۱۲. «اذْهَبُوا بِقَمیصی‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبی‏ یَأْتِ بَصیراً وَ أْتُونی‏ بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعین‏». یوسف:۹۳
۱۳. گلستان سعدی، باب هفتم در تأثیر تربیت، حکایت شماره دوازده.
۱۴. اعراف:۸۵.
۱۵. اشاره به حدیث شریف نبوی است: «طارق المحاربی رأیت النبی ع فی سویقه ذی المجاز علیه حله حمراء و هو یقول یا أیها الناس قولوا لا إله إلا الله تفلحوا و أبو لهب یتبعه و یرمیه بالحجاره و قد أدمى کعبیه و عرقوبیه و هو یقول یا أیها الناس لا تطیعوه فإنه کذاب». (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۱، ص۵۶)
۱۶. الرحمن:۸.
۱۷. طه:۲۴.
۱۸. مؤمنون:۱.
۱۹. مؤمنون:۲.
۲۰. مؤمنون:۳.
۲۱. مؤمنون:۴.
۲۲. مؤمنون:۵.
۲۳. مؤمنون:۸.
۲۴. مؤمنون:۹.
۲۵. بقره:۲۷۹.
۲۶. روزى پیامبر اکرم (ص) با أصحاب خود نماز مى‏گزارد که فرمود: آیا از قبیله بنى نجّار کسى اینجا هست! اگر هست بداند که یکى از افراد هم قبیله‏اش که شهید شده بخاطر سه درهم بدهى به فلان یهودى بر درب بهشت محبوس مانده؟. (الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏۱، ص: ۲۲۴)
۲۷. شیخ بهائی، کشکول، ترجمه و شرح محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۸ ش، ج۱، ص ۲۰۱.
۲۸. احقاق الحق، ج ۱۹، ص ۴۲۹.
۲۹. شُعَیْبٍ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْخُزَاعِیِّ قَالَ: وُجِدَ عَلَى ظَهَرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ یَوْمَ الْطُفْ أَثَرِ فَسَأَلُوا زَیْنُ الْعَابِدِینَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ هَذَا مِمَّا کَانَ یَنْقُلُ الْجِرَابَ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَى مَنَازِلَ الْأَرَامِلِ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ. (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۴، ص۶۶)
۳۰. بقره:۱۹۵.
۳۱. حکمت ۳۷۲.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *