دلنوشته ای زیبا درباره وداع با دهه اول محرم

بسم الله الرحمن الرحیم
یا صاحب الزمان…
آقا جان سلام علیکم!

باز هم محرم دیگری آمد و رفت، و باز، ماییم و جمعه های پیش رو
و باز هم این سوال :
أین الطالب بدم المقتول بکربلا ؟

آقای مهربانم کاش می دانستم کجای هیئت حضور داشتید؟
در کنج اتاق #شاعر دغدغه مندی که قرار بود بهشت بر او واجب شود؟ یا میان شور گرفتن های #حاج_مهدی؟
نمی دانم بیرون می ایستادید به خوش آمد گویی یا داخل بودید پای منبر #سخنرانی؟

بر سر تک تکمان دست می کشدید تا معارفتان را بهتر بفهمیم…

شاید کنار #کفشداری … اما نه! دل شما نازک تر از این است که کفشهای ما را ببنید و یاد کودکان پابرهنه ی نینوا نیافتید….

 


راستی آقا جان، گفتم #کودکان، کودکان ما به برکت توجه شما، حسینی شده اند.
از سه ساله تا سیزده ساله… در #حسینیه_کودکشان
حتی سه ماهه ها.

می دانم قطعا سری هم به آنها زده اید. آن وقت که کودکی شیرخواره بی هوا می خندید، آری شما را دیده بود.

یا صاحب الزمان ، موضوع امسال سخنران ها، #خانواده بود، کمکمان کن فرزندانمان را خوب تربیت کنیم. و به مربیانمان این توفیق را بده که آنگونه که شما می خواهید، برایتان #سرباز تربیت کنند.
یابن الحسن! مولاجان! با این همه #دوربین، آیا این انصاف است که در هیئت باشی و هیچ تصویری از رخسار زیبایتان نداشته باشیم؟! آیا آن روز میرسد که قاب دوربین هایمان را روی صورت دلربایتان تنظیم کنیم و صوت حیدریتان را به جهان مخابره کنیم؟؟!

آقا دیگر از کجای هیئت برایتان بگویم، که همه جا بودید و فقط، دل نالایق من، بی خبر از حضور شما بود!!
شاید ابتدای کلام، سوال بی جایی پرسیده ام. آری قطعا سوال خوبی نبود. نادانی ام را ببخش. مولا جان بگذار اینگونه بپرسم:
امسال، از روضه ی مادرتان، راضی بودید؟
بچه ها خیلی زحمت کشیدند…
#خواهران وبانوان از طرفی…
بچه های خردسال تا پیرمردهای هیئت از طرفی…
#تدارکات، #پذیرایی، #موکب_ها، #دکور و #تزئینات، بچه های #صوت و #تصویر و… سیاهه زدند و سیاهی از دل بیرون کردند و زیر بیرق جد شهیدتان جمع شدند. #همه آمدند. از سردار و سرباز و روحانی گرفته تا کاسب و دکتر و منِ نالایق….
همه و همه… و همه به عشق شما.
همه #خادم بودند…

این حساب های زمینی ماست که می گوییم یکی قبای امام جمعه و جماعت برتن دارد و دیگری ستاره های فرماندهی بر دوش! از چشم ملائک ، همه مشکی پوش، همه خادم،همه نوکر….
آقا همه شان را دوست دارم، بخاطر #لباس_سیاهشان
و در محضر شما می گویم :
هر کس نوکر ارباب من است، من هم نوکر او ..

#مصطفی_محجوب
کمترین خادم هیأت روضه الزهراء
(علیهاالسلام) _ دزفول
دوازدهم محرم ۱۴۳۹
مصادف با ۱۱مهرماه ۱۳۹۶

یک پاسخ به “دلنوشته ای زیبا درباره وداع با دهه اول محرم”

  1. سید مهدی گفت:

    خیلی زیبا بود اشکم را درآورد حاج آقا احسنت به شما و به همهی بچه های هیات که واقعا سال ما رو حسینی کردند و این محرم تا همیشه در ذهن من و همه بجه های هیات یاگاری خواهد ماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *